95/12/19
9:3 ص
از ایرادات و تناقضات فروشنده ، این است که یک متجاوز عائله مند و دچار مسائل مالی که با وانت کار میکند، با حوصله وارد خانه فاحشه ای شده، بدواً پولی را در ویترین گذاشته و در عین حال هم متوجه تغییر همه اثاثیه خانه ای که بارها به آن آمده بود، نشده است! البته ممکن است کسی مدعی شود او پول را پس از ارتکاب جرم روی قفسه گذاشته است که این هم با فیلمنامه سازگار نیست چرا که متجاوز اینقدر هول شده بود که موبایل، سوئیچ و ماشینش را جا گذاشته، پس چطور میتواند پرداخت هزینه به کسی که در حین ارتکاب جرم، فهمیده فاحشه هم نبوده را فراموش نکرده باشد! البته این ایرادات و تناقضات فروشنده ناشی از یک هدف مشخص است، فرهادی میکوشد آنجایی که قرار است وضعیت روحی زن و شوهر را به تصویر بکشد، گزاره هایی را نشان دهد که تجاوز را تأیید کنند و آنجایی که میخواهد مظلومیت پیرمرد متجاوز را نشان دهد، مسائل را مبهم و سطحی مرور کند و این تناقض هم ناشی از تلاش فرهادی برای مقصر و سیاه نشان دادن جامعه به جای افراد است.
از ایرادات و تناقضات فروشنده ، موضع فیلم درباره بروز تجاوز یا عدم آن در فیلم است و حتی خود فرهادی هم به سوال خبرنگاران در این خصوص شفاف جواب نمیدهد؛ با این وجود فرد متجاوز در فیلم میگوید پس از این که فهمیده مورد تجاوز را ابتدا اشتباه گرفته در اثر وسوسه، به فعلش ادامه داده است که این یعنی پیرمردی که خودش همسری محجبه و عفیفه دارد، عامدانه و عالمانه به زنی که بدکاره هم نبوده، به زور تجاوز کرده است. البته نحوه تشریح صحنه جرم در حمام (که توسط یکی از همسایه ها بیان میشود)، اظهارات زن که «نگاه های مرد متجاوز» را به خوبی در خاطر دارد، صحنه ای که شوهر یک جفت جوراب را در گوشه اتاق خواب (و نه حمام که محل پیدا شدن جسم مجروح زن است) پیدا میکند که آغشته به ماده ای چسبناک است و پس از انداختن آن جورابها در سطل آشغال، دستانش را با وسواس میشوید، بروز تجاوز را تلقین میکند اما چون فروشنده میخواهد نهایتاً برای پیرمرد مظلوم نمایی کند اصرار دارد مهر تأیید بر این تلقین نزند!
ایراد اساسی دیگر فروشنده این جاست که متجاوز با آن کهولت سن، قلب بیمار، نیاز به قرص زیرزبانی و توان جسمی پایین، وارد صحنه جرم شده است، به زنی به زور تجاوز نموده، با پای مجروح و خونین از پلکان پایین آمده و بدون ماشینش، از صحنه حادثه فرار کرده، و در عین حال هم دچار سکته نشده است، اما در انتهای فیلم و پس از خوردن یک سیلی در اتاقی که جز خودش و شوهر آن زن حضور ندارد، سکته و فوت میکند! همه این گزاره های سست، متناقض و مضحک از یک جهت در فیلمنامه وارد شده اند که اولاً تجاوز این پیرمرد در پرده ابهام قرار گیرد چرا که با تأیید قطعی فعل تجاوز، مظلوم نمایی برای متجاوز سخت میشود و ثانیاً بیماری، کهولت، اشتباه، وسوسه، سیلی، سکته و نهایتاً فوت، او را در ذهن مخاطب، بی تقصیر، مظلوم و بی اراده نشان دهد و در جایی که همه اشخاص مظلوم نشان داده شدند، اعتقادات و جامعه ایران، ظالم تلقی شوند.
نقطه افتراق داستانهای فرهادی با آموزه های دینی و قصص قرآنی این است که رب کریم با ابزارها و سنتهای خود، هدایت و کمال انسانها را دنبال میکند و این نگاه را ترویج و عملی میکند که دنیا دار مکافات است و به خوبی ها و بدیها پاسخ در شأن میدهد و این که عفیفها و باحیاها را از شر بی عفتها و متجاوزان حفظ میکند! اما در مکتب فرهادی، داستانها برخلاف این سنت و قاعده و درس تربیتی، روایت میشوند، فرهادی میکوشد صحنه هایی که احتمال وقوع هر یک از آنها شاید یک در میلیون هم نباشد را در کنار هم بگذارد و آنها را به مجموعه ای از تناقضات تبدیل کند تا از این داستانها برای رد این منطق استفاده نماید، تناقض آشکار و مهم آثار فرهادی این است که در آثار او، جامعه ای را بد و سیاه نشان میدهد که از مجموعه انسانهای خوب و سفید تشکیل شده است.
یکی از ایرادات فروشنده و آثار فرهادی این است که برای مجبور و بی تقصیر نشان دادن خیانت کاران، متجاوزان، کسانی که خودکشی میکنند، کسانی که برای مهاجرت از کشور، قید خانواده را میزنند و حتی کسانی که در تاکسی به بغل دستی خود تهمت «تنه زدن» میزنند و برای این که جامعه، اعتقادات و حکومت را مقصر همه بدیها نشان دهد و به ایشان هرچه بیشتر متلک بگوید، استانداردهای فیلمنامه و فیلم را رعایت نمیکند و به ساختن صحنه های بی ربط و متناقض و جدا از موضوع فیلم می پردازد؛ اساساً فرهادی دنبال مانور کردن روی جبر اجتماعی در ایران است و نه تقبیح بدیها و بدکاران! و این رویکردی هست که جشنواره های مطرح خارجی نیز به آن بسیار اهمیت میدهند، اینقدر که حتی استانداردهای فیلم و فیلمنامه را از اولویت خارج میکنند و فیلمهایی مانند فروشنده، جدایی نادر از سیمین و آرگو را مورد تقدیر قرار میدهند.
95/12/19
8:36 ص
برآوردم از فروشنده و سایر آثار اصغر فرهادی این است که هیچ ایرانی بابت هیچ کاری نکوهش کند، یعنی همه شخصیتهای آثار او حتی اگر مرتکب بدترین جرائم و معاصی شده باشند به نحوی معرفی میشوند که مخاطب اگر به ایشان حق ندهد، لااقل ایشان را مقصر نداند! او میکوشد همه مجرمان و گناهکاران آثارش را مجبور و معذور نشان دهد و بعضاً برای ایشان مظلوم نمایی هم بکند و در عوض، جامعه، حکومت و اعتقادات را مقصر بشناساند و در این مسیر از نسبی نشان دادن اخلاق ابایی نداشته باشد، در آثار فرهادی بیان این پیامها و متلکها اینقدر مهم میشود که بعضاً حتی استانداردهای یک فیلمنامه را نادیده میگیرد.
فرهادی در فروشنده، یک پیرمرد متجاوز را به نحوی به تصویر میکشد که مخاطب او را مقصر نداند و تا آنجایی مظلوم نمایی را ادامه میدهد که پیرمرد متجاوز، پس از سیلی خوردن از شوهر زن مورد تجاوز، در اثر ناراحتی میمیرد و عملاً فردی که با تجاوزش آرامش، اعتبار و شخصیت یک خانواده را گرفته است، مظلوم از دنیا میرود و مخاطب را به این نتیجه میرساند که کاش مکانهای رسمی برای هوسرانی وجود داشت تا فاحشه ها در خانه ها فساد نکنند و پیرمردها هم بتوانند آنجا هوس خود را فرونشانند و این که کاش غیرت، حیا، آبرو، وفاداری به همسر و…. اینقدر مهم نبودند که افراد برایش دچار تنش، درگیری و سکته شوند.
از دیگر نکات آثار فرهادی که دوستشان ندارم این است که او مجرمان و متخلفان و شخصیتهای منفی آثارش را با ظاهر و رفتار کاملاً عادی و انسانی نشان میدهد و تا آخر فیلم حفظ میکند تا اگر دختری در آثارش خودکشی میکند، یا زن و شوهری به نقطه طلاق یا مهاجرت از کشور میرسند، یا پدر پیر و عائله مندی به زنی جوان تجاوز میکند، به راحتی به اطرافیان همه ایرانیان قابل تعمیم باشد، در واقع او با این کارش، سیاهیها و تباهیهای آثارش را به تمام جامعه و همه خانواده ها و افراد تعمیم میدهد.
از دیگر نکات آثار فرهادی که البته خیلی از نقادان شاید به آن انتقادی نداشته باشند این است که او فقط معضلات و سیاهیها را نشان میدهد بدون این که بخواهد برایشان راه حلی ارائه دهد، او نه تنها راه حلی ارائه نمیدهد بلکه حتی امیدی هم باقی نمیگذارد، متأسفانه پایان آثار او به خودکشی، طلاق، مهاجرت از کشور، مرگ، قهر، ناامیدی مطلق و سیاهی ختم میشود تا داستانهای سیاه او با یک پایان سیاهتر، نهایت سیاه نمایی از جامعه ایرانی را به نمایش بگذارد، نمایشی که برخی برایش به راحتی دست به اسکار میشوند، چه جدایی نادر از سیمین و فروشنده باشند و چه آرگو.