91/9/12
11:51 ع
هر چه می گذرد فضای هنری جامعه، بیشتر به سمت آثار ساختار شکنانه پیش می رود و بسیاری از این آثار نیز از سوی کسانی ساخته می شود که در مجموعه های حکومتی مانند صداوسیما و وزارت ارشاد همکاری نزدیکی داشته اند. همزمان با افزایش این آثار، انتقادات مذهبی ها نیز روز به روز بیشتر شده و گسترش پیدا می کند، تا حدی که دامنه ی این انتقادات به اجرای بند میم وصیت نامه امام نیز کشیده شده است؛ در این مطلب نمی خواهم به درست یا غلط بودن رفتارهای انتقادی و اعتراضی بپردازم، بلکه می خواهم بحث را از قبل آن مورد بررسی قرار دهم :
در شرایطی که سینما گران مذهبی ما کمتر از تعداد انگشتان دو دست می رسند که همان ها هم، کم کار و بیشتر به دسته ی منتقدان عامی ورود می کنند، این توقع که عرصه هنر و به خصوص سینمای کشور جولانگاه تولید آثار ضدارزشی نشود بسیار غیر منطقی و بعید از ذهن به نظر می رسد، بعیدی که در ذهن جامعه مذهبی های ما قریب ترین شده است.
هر وقت ارزشی ها عرصه ای را خالی کنند، یقیناً آن عرصه سریع تر از سایر عرصات به سمت آلودگی پیش می رود؛ آن قدر حضور حزب الله در عرصه ی هنر کمرنگ شده است که در جریان نقد آثار غیر ارزشی، یک نقد هنری، اصیل و مذهبی را هم شاهد نیستیم و منتقدان به این آثار، تنها چیزی را که به میدان می آورند، رگ ورم کرده و مشت گره کرده است.
سؤال اساسی این است که چرا جامعه مذهبی ما تکلیفش را با هنر مشخص نمی کند!؟ از یک سو ورود به عرصه ی بسیاری از هنرها منکر جلوه داده می شود و از یک سو نمی توانیم از این ابزار بسیار مهم و تأثیرات آن چشم بپوشیم؛ آری در یک تضاد گیر کرده ایم که قفلش جز با چاره اندیشی علما و فقها باز نمی شود، از یک سو نمی خواهیم هنر را به عنوان یک الزام بپذیریم و از یک سو توقع کار ارزشی از هنرمندان داریم. حوزه های علمیه ما در سال های اخیر در بسیاری از عرصه ها ورود پیدا کرده و از ابزارهای مختلف روز، به خصوص در عرصه نرم افزار، زبان های خارجی و فضای مجازی در جهت نشر دین استفاده می کند، اما همچنان عرصه هنر رها شده و متروک مانده است.
اکنون اکثریت قریب به اتفاق موسیقی های ما شده اند از نوع غربی صرف و با اشعار بی معنی و بی محتوا، فیلمهای مذهبی ما جز به دست سلحشور و دهنمکی و بحرانی و جمال شورجه و کمی هم میرباقری و حاتمی کیا ساخته نمی شود و تازه همان ها هم بعضاً به لحاظ محتوا یا پوسته ضعیفند، متأسفانه همین آثار نیز مانند شخصیت های این افراد که در عرصه مسموم هنر تنفس می کنند، پر از مواردی است که با روح اسلام منافات دارد، یکی خیلی خشن می سازد و سخن می گوید و دیگری زیادی شوخ و جلف و آن برخی دیگر هم روز به روز بیشتر از کارهای مذهبی و ارزشی فاصله می گیرند، تازه بعضی وقت ها همین ها هم به جان هم می افتند و همدیگر را خنثی و حتی ضایع می کنند.
از یک سو بسیج هنرمندان که چند سال است در کشور دفتر و دستک و مسئول هم دارد (و حقیر هم عضوش هستم)، معلوم نیست چه می کند و سایر نهادهای مذهبی هم که اصلاً به این حوزه ها ورود نمی کنند، خیلی کلاه مان را بالا انداختیم تازه وقتی که شروع به برگزاری جشنواره عمار کردیم، ولی آیا از این مزرعه می توان محصول دندانگیری درو کرد؟!
فرض کنید که حوزه و بسیج و سایر نهادهای مذهبی ما قانع شدند که در عرصه هنر و بالاخص سینما وارد شوند، برای شروع اولین چیزی که نگران مان می کند، داشتن یک فضای سالم برای راضی کردن و وارد کردن ارزشی ها در آن است، چرا که این قدر فضاهای هنری حاضر آلوده هستندکه پاکان نیز در آن در خطر گمراهی و گناهند و هیچ کسی را یارای پذیرش عاقب به شری دیگری نیست، پس برای شروع تمام داشته ها را از افراد گرفته تا سخت افزار و تا نرم افزار و تا همراهی فقها و علما را باید روی میز ریخت و آنها را با هم هماهنگ کرد تا اولاً تکلیف مان را با خودمان و هنر روشن کنیم و ثانیاً حریم و خطوط قرمز صحیحی تعریف کنیم و ثالثاً رابطه ی صحیحی بین هنر ارزشی با دین و عبادت برقرار کنیم.
ابتدا باید یک محیط آموزشی هنری سالم ایجاد کرد تا بتوان از خانواده های مذهبی، علما و فقها توقع داشت حاضر شوند اذن ورود به این فضا را به جوانان بدهند و بعد از آن باید مبانی هنری اسلامی را تدوین کرد تا تعریف ما از هنر منطبق با اهداف و برنامه های اسلامی باشد نه اینکه براساس تعاریف غربی (که (البته خودشان هم به آن پایبند نیستند) هنر را برای هنر بخواهیم و این که هنرمندان مستعدی که تمایل و آمادگی به فعالیت در این حوزه را دارند را جذب نموده و مذهبی های این عرصه را به لحاظ اعتقادی تقویت نمود تا از این وضعیت انفعالی فعلی به حالت فعال و پویا ارتقا یابیم، نه این که چماقی در دست گرفته و هر روز به دنبال یک کارگردان و یک هنرپیشه بدویم، حزب الله ما باید هنر را به دنبال انقلاب بکشد نه این که هنری داشته باشیم که به سان آفت، به جان انقلاب بیفتد.
در انتها باز هم از محضر نورانی علما باید خواست که هنرمندان و آثاری را که در خدمت رشد و نشر دین هستند را بیشتر تشویق کنند؛ چرا نباید یک مجموعه مثل مختارنامه، مثل یک روضه و منبر در جهت رشد اسلام مورد تمجید علما قرار گیرد؟! آیا سریال ها و فیلم های مذهبی و قرآنی خودشان به مثابه یک منبر قوی نباید به شمار آیند؟! آیا تعریف مبلغان ما نباید از تبلیغ به روز شود؟! آیا علما و فقهای ما کار را برای اینگونه آثار و دست اندرکاران شان بیشتر تسهیل می کنند یا نه؟! بیشتر سخت می کنند؟! آیا این ها نیاز به یک بازنگری اساسی و کلی را اثبات نمی کند؟!
آیا برای داشتن مسئولان و انجمن های صنفی متعهد در عرصه ی هنر، می توان بدون کادر سازی منتظر معجزه ماند؟! آیا در صنف و انجمنی که اعضای آن رنگ و بویی از دین ندارند، می توان توقع داشت تصمیمات دین مدارانه و آثار مذهبی رشد کنند و یا جلوی آثار ضد دینی گرفته شود؟! می توان توقع داشت فیلم های ارزشی به فستیوال ها فرستاده شوند؟! می توان توقع داشت فیلم های ارزشی توسط داوران جشنواره های وطنی مورد تقدیر قرار گیرند؟! تمام آنچه در بالا گفته شد، مقدمه ی کادرسازی و تربیت هنرمندان متعهد است، این همان چیزی است که بیش از انتقاد صرف مورد نیاز فضای هنری جامعه است.
لینک همین مطلب در عمارنامه :در عرصه هنر فقط انتقاد کنیم؟!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.