88/12/8
10:59 ع
هدف از نوشتن این مقاله، یک جمع بندی عوامانه از مسائل مهم روز، برای خودم و یک تذکر برای کسانی است که فکر می کنند خودشان نخبه اند و مردم عوام. کسانی که فکر می کنند مردم عوامانه رأی می دهند، عوامانه راهپیمایی می کنند و عوامانه شعار می دهند. مطمئنا کسانی که در فتنه نقش داشته اند، خوب می دانند چه کرده اند اما باید بدانند که مردم هم می دانند! حتی من.
-آقای علی لاریجانی
آقای لاریجانی، با سابقه معروف در جریان اصولگرایی سنتی، در رقابت با آقای احمدی نژاد نتوانست موفق به کسب رأی اکثریت مردم در انتخابات ریاست جمهوری شود. ایشان نیز به همراه آقایان رضایی، ولایتی، لاریجانی، توکلی و قالیباف که همگی از جریان اصولگرای سنتی بودند، نتوانست موفقیتی کسب نماید، البته باید گفت که نیمی از این افراد، با واسطه یا مستقیم به نفع آقای هاشمی کناره گیری کرده بودند.
پس از انتخابات دوره قبل ریاست جمهوری، آقای احمدی نژاد، ایشان را به سمت دبیر شورایعالی امنیت ملی منسوب کردند، ایشان نیز پس از مدتی همکاری، از آنجا که شأن خود را بالاتر از آن می دانست که زیر دست آقای احمدی نژاد باشد، سمت دبیر شورای امنیت ملی را صرفا بعنوان پلی برای موفقیت های آینده خود تلقی نمود.
آقای دکتر علی لاریجانی، انتخابات مجلس شورای اسلامی را نشانه گرفته بود و با توجه به ممانعت قانونی برای ورود نامزدهای شاغل در مشاغل دولتی، با یک تیر استعفا، سه نشانه را هدف گرفت: اول اینکه پیش نیاز ثبت نام برای نامزدی مجلس و پس از آن ریاست آن بود، دوم اینکه یک استعفای معترضانه، نوعی تبلیغ و مطرح کردن مجدد به شمار می آمد و سوم اینکه تخریب دولت که یکی از اهداف کسب کرسی ریاست مجلس بود با این نامه اعتراض آمیز کلید زده می شد.
لذا ایشان ضمن نوشتن یک استعفانامه منتقدانه با این مضمون که آقای احمدی نژاد رشته های آقای لاریجانی را پنبه می کند، به مجلس ورود پیدا نموده و علی رغم توافق حاصله با سران اصولگرای مجلس، خود را نامزد کرده و رییس مجلس شد.
اهداف و اعمال آقای لاریجانی در پررنگ کردن تعارضات بین مجلس و دولت و حتی ایجاد تعارضات ساختگی، آنقدر تشدید شد که بارها مقام معظم رهبری شخصا ورود کرده و خواهان همکاری بیشتر مجلس با دولت و پرهیز از مناقشه های بی فایده و مضر گردید، با این وجود رویه مقابله با دولت در مجلسی که اسم اصولگرایی را یدک می کشید، در هر دو دولت وجود داشته و دارد، آنچنان که سایر اصولگرایان بارها او را نهیب زده و لااقل او را به رعایت ظاهر مجبور کردند.
ایشان حتی به کردان که سالها رفیق و معاونش بوده و سفارش شده خود به دولت بود نیز رحم نکرد و به منظور تخریب دولت و تطهیر خود، کردان را مستمسک قرار داد و وی را تحقیر کرد، آنچنان که کردان وصیت کرد که آقای لاریجانی نه بر بالین وی و نه بر مزار وی حاضر نشود.
در جریان انتخابات، تمایل شخصی آقایان لاریجانی و برخی دوستانش مانند آقای باهنر و احمد توکلی، برای شکست آقای احمدی نژاد در سفرهایی که به استانها داشتند، کاملا مشهود بود و حتی علنا به نفع آقای موسوی، سخنرانی و در قانون گریزی دولت مرثیه ها سر می دادند. این حرکت چراغ خاموش، در تبریک شب انتخاباتی آقای لاریجانی به آقای موسوی کاملا آشکار شد و پس از آن، همزمان با ادعای تقلب سران فتنه، ایشان نیز به این بحث دامن زده و به جای تلاش در جهت رفع فتنه، جریان حاشیه ای کهریزک را خوراک تبلیغاتی اصلی برای جریان فتنه نمود و با تعیین بدون رعایت مقدمات قانونی یک گروه تحقیق به جریان فتنه کمک کرد. این حرکت برای برخی از همین دوستان آقای لاریجانی آنقدر آزار دهنده شد که برخی از این کمیته و نحوه فعالیت آن برائت جستند.
پس از حماسه های 9 دی و 22 بهمن، آقای لاریجانی به همراه اقوام (علی مطهری) و انصار (باهنر، توکلی و..) به مقوله حکمیت دامن زد، ولی با توجه به هوشیاری مردم و مسئولان، فتنه پایان یافت و ایشان که در کنار یاران خود همواره به دنبال مقصر جلوه دادن آقای احمدی نژاد بودند، با شکست مواجه شدند. این وقایع که در جهت تخریب آقای احمدی نژاد و دولت وی بود همواره طی این سالیان ادامه داشته و این سنگ اندازی ها از صحن مجلس تا عرصه های مجازی و سایت های خبری و... ادامه داشته است.
با توجه به اینکه بحث هسته ای ایران پس از استعفای آقای لاریجانی به خوبی و اقتدار تا یک قدمی پیروزی کامل به پیش رفت (که اگر بحث فتنه انتخابات رخ نداده بود کامل می شد)، ایشان تصمیم گرفتند این ماهی به دم رسیده را به نام خود ثبت کند و از اینجا بود که مسافرت به ژاپن را در پیش گرفت ولی از آنجا که عشق به هر چیزی من جمله قدرت، چشم دل انسان را کور می کند، ایشان به ژاپن که آمریکایی بودنش برای همه مشخص است دل بست و نمی دانم بگویم متأسفانه و یا خوشبختانه، احتمالا با دستهایی که در طول با پا رقابت داشتند به کشور بازگشت.
این جریان اصولگرای سنتی که در مقاله ای آنان را اصولگرایان غرغرو نامیدم، به جایی رسیدند که افرادی نظیر مشایی، محصولی، رحیمی و کردان را خوراک تبلیغاتی خود نمودند و با آمیختن راست و دروغ، تخریب دولت را در حالی که دیگر سیاه نمایی های سابق کم اثر شده بود، ادامه دادند. اینان همواره منتظرند تا مشایی یا رحیمی دهان باز کند تا از هر اظهار فضلشان، تیشه ای از راست و دروغ ساخته و بر رییس دولت فرود آرند.
اینان خطرناک ترین معضل جامعه اصولگرایی اند که حقیقتا پایبند به اصول اولیه انقلاب از قبیل ساده زیستی و دوری از ویژه خواری، مبارزه با آقازادگی و استکبار ستیزی نبوده و هر که را که در این وادی های مقدس گام نهد مورد هجمه های خود قرار می دهند، اینان تنها زمانی به اقدامی مثبت همت می بندند که بتوانند آن را به نام خویش مصادره کنند. اینان غرق خودپرستی خود شده اند و گویی مطالبشان را از ملت و دولت طلب می کنند.
-آقای محسن رضایی
او یکی از نامزدهایی است که در دوره های اخیر انتخابات ریاست جمهوری نه تنها موفقیت چندانی کسب نکرد، که قطعا هیچگاه حتی به عنوان یک رقیب جدی مطرح نگردید. او نیز در ایجاد شبهه تقلب با آقایان رفسنجانی، موسوی و کروبی همساز شد. او تنها نامزدی بود که قبول کرد تا در فرایند بازشماری آرا شرکت کند اما با مشاهده سلامت شمارش آرا در همان ابتدای بازشماری، از این اقدام خود انصراف داده و دوباره به جمع مدعیان تقلب پیوست.
او نیز همدوش آقایان موسوی و کروبی حرکت می کرد،گویی هر سه از یک جا فرمان می گرفتند و با وجود اثبات در واهی بودن تقلب، با ارائه طرح حکمیت و طرح تغییر قانون انتخابات به اثبات این ادعا دامن می زد. او در سیاه نمایی قبل از انتخابات از دو نامزد دیگر پیشی داشت، شاخص فلاکت را همو برای اولین بار در تخریب ناجوانمردانه دولت بکار گرفت. او بود که به تمام اعمال دولت اتهام غیر کارشناسی بودن می زد و همه وزیران را بی سواد معرفی می کرد و البته پاسخ اتهامهای خود و نقد طرح های صرفا انتخاباتی خود را نیز در مناظره با آقای احمدی نژاد هرگز از یاد نخواهد برد.
او در نگاشتن نامه سرگشاده، ادامه پروژه موسوی و کروبی را دنبال نمود ولی به یمن توکل رهبر معظم و ولایت مداری ملت مؤمن، نتوانست جام زهرش را درکام ملت و رهبر بریزد.آقای رضایی در انتهای نامه سرگشاده اش نوشت، سرباز ملت و رهبر ولی به نظر می رسید که ایشان، بیش از این که سرباز ملت و رهبر باشد، دبیری وفادار برای رییس مجمع تشخیص مصلت بود.
-آقای هاشمی رفسنجانی
کسی که هماهنگی سه نامزد دیگر با وی در تخریب و سیاه نمایی، بدون نیاز به هیچ سند و مدرکی، این ظن را در ذهن متبادر می ساخت که نکند، ادعای آقای احمدی نژاد صحیح باشد. ایشان نیز نامه ای سرگشاده آنهم در حساسترین زمان به رهبر معظم انقلاب نوشت که اولتیماتوم تلقی شده و معنی تهدید و آشوب را باهم در برداشت.
چندی نپایید که فرزندان ایشان نیز به حرکات آشوب طلبانه در جهت تحقق آتشفشان مورد ادعای پدر به میدان آمدند. اینان آنچنان مورد حمایت پدر واقع شدند که تعریف آقازاده را بر همگان روشن ساختند. ایشان حتی یک بار به ظاهر، اعمال خلاف قانون فرزندانش را محکوم نکرد که البته یقینا از محکوم کردن چیزی که خود آمر به آن بود و یا لااقل به آن رضایت داشت، شرم می کرد.
ایشان همواره در کوره تقلب در انتخابات دمید و بیش از همه بر وجود شبهه و اختلاف در جامعه تاکید داشت، تا با این دو ابزار آب را گل آلود و در این میان ماهی شوم کینه را صید کند. او که با وجود هر اشتباهی، خود را از همه به رهبر نزدیک تر معرفی می کرد، مدام می گفت که اکنون وقت آن است که رهبری با قبول پیشنهادهایی که البته بیشتر به اولتیماتوم شباهت داشتند، قائله را خاتمه دهد و این اولتیماتوم همان ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن، آنهم با تغییر ساختار برگزاری انتخابات بود. ایشان حتی از تریبون مقدس نماز جمعه که می توانست فرصتی برای رفع مشکل باشد، در جهت هدایت و تشدید آشوب بهره برد تا آخرین نماز جمعه وی باشد.
ایشان و فرزندان شان، آنچنان در هدایت معنوی و مادی این جریان کوشیدند که در نظر سنجی ها و بین عموم مردم، جزء سران اصلی فتنه قلمداد می گردند.
اینکه این رفتار آقای هاشمی از بغض احمدی نژاد است یا از عشق به فرزندان و یا سرخوردگی در انتخابات های متعدد مجلس و ریاست جمهوری، جای بحث دارد اما یک نکته مهم در آن نهفته است که هیچ کسی از شر کید شیطان در امان نیست مگر با تقوی و مراقبه.
-آقای علی مطهری
آنچه بیش از همه در گفتار آقای مطهری جلب نظر می کند، این است که ایشان همواره آقای احمدی نژاد را مقصر اصلی این فتنه قلمداد می کند و گناه اصلی انجام شده را در تعدی به آقای هاشمی می داند. ایشان حتی در نامه ای که به موسوی نوشت، از ایشان خواست تا به دامان قانون بازگردد تا مقدمات برای محاکمه مقصر اصلی که همان احمدی نژاد است مهیا گردد. حرفها و پیشنهادهای ایشان مدام از سوی رسانه های دولتهای استکباری مورد استقبال قرار گرفته و بارها مشمول تمجیدشان شد.
-آقای محمد خاتمی
ایشان بسیار باهوش و لغزنده هستند. او رأی خود را با سه صفت مهمش کسب نمود اول زیباییش که آن را مرهون محاسن از دو سو رنگ کرده و کفش پاشنه بلندش بود، دوم دکتر بودنش که در تمام پوسترهای تبلیغاتی خود به آن نازید بی آنکه بگوید که افتخاری و فاقد ارزش است و سوم، سیادتش که آنرا خرج سکولاریزم کرد.
او همان کسی است که از او فیلمهایی در لمس کردن، فشردن و دست دادن با زنان نامحرم وجود دارد، همان کسی که از لطیفه آذری گفتن وی و ملاقاتش با جرج سورس اسناد و مدارک مستدلی موجود است، او همان کسی است که تمام یاران نزدیک و وزرای مهمش، آنچنان در ضد انقلاب بودن از یکدیگر پیشی گرفته اند که تو گویی در کار خیر مسابقه داده اند. دوستان نزدیکش اگر اکنون کارشناس رسانه های استکباری و مشاوران دولت های استعماری نباشند، در همین کشور به هدایت اغتشاش و آشوب مشغولند، ایشان همان کسی بود که از او به رهبر اصلاحات یاد می شد. او هموست که در زمان ریاست جمهوری خود، ناکاراییش را مدام به گردن دیگران می انداخت، ایشان همانطور که هرگز مسئولیت اقدامات مزورانه اش را نپذیرفت، پس از 9 دی، با مشاهده شکست قطعی، به ناگاه به موسوی و کروبی که تا کنون آنها را تحریک می کرد، پشت کرد و حفظ حیات سیاسی خود را با خیانت به خائنانی چون آنان دنبال نمود، و ناگاه در مقام نصیحت شان برآمد، گویا ایشان گمان می کند که ملت همه آنچه را که گفته شد و نشد را نفهمیده اند.
- میرحسین موسوی
او آمده بود تا پروژه عبور از خاتمی را با شدت لجاجت خود به پیش برد. او از همان زمان نخست وزیری با رهبر معظم انقلاب مشکل داشت. ایشان حتی با امام هم لجبازی کرد، او 20 سال با کلیه مسئولیتها قهر بود، در حالی که تشنه ترین بود به قدرت. به یاد آوری شعار اصلیش که قانون گرایی بود، اکنون برای مردم به لطیفه نزدیک تر است. او خود به آشوب دعوت می کرد و همواره از مردم می خواست تا خیابانها را خلوت نکنند تا بتواند امتیاز گیری کند. او کف خواسته هایش را ابطال انتخابات عنوان نمود، شما خودتان برای سقف خواسته ها به چه چیزی خواهید رسید. حرکات خائنانه ی او که تماما از جزوات و تجارب انقلاب های مخملی برداشت شده بود، قابل چشم پوشی نبوده و در پروژه عبور از خاتمی آنقدر موفق بود که از بنی صدر نیز جلو زد، چرا که تا کنون چند بار از دست ملت گریخته است و مطمئنا باز هم خواهد گریخت، البته اگر بتواند!
- مهدی کروبی
ایشان بیش از اینکه کاره ای باشد، بازیچه ای بود بی آنکه خود بداند، دلیل همین بس که مسئولان ستاد انتخاباتیش هم به او رأی ندادند. ایشان زحمات زیادی برای تلطیف و نشاط جامعه کشید، آنهم در شرایطی که همه محتاج حتی یک لبخند بودند. با آن هوشی که از ایشان سراغ داریم، نباید وی را جزء سران اصلی فتنه دانست، البته این مسئله که کسی ساده لوح باشد دلیلی برای تبرئه نخواهد بود، مگر اینکه جنونش ثابت گردد.
- روحانیون خاص
آقایان، سید حسن خمینی، صانعی، منتظری، دستغیب (سید علی محمد)، اشکوری و... در قبل و بعد از انتخابات، تمام تلاش خود را برای مشروعیت بخشیدن به آنهمه اقدامات خلاف قانون، عرف و شرع انجام دادند، آنچنان که bbc و voa نیز به اهمیت تقلید ایمان آورده و فهمیدند که مرجع تقلید، چقدر می تواند خوب و مفید باشد.
- نخبگان ساکت
از موثران در فتنه کسانی نیز بودند که سکوتشان، مؤید شک و تردید و تفرقه بود، از آنجا که اینان در انتخابات قبل توقعات بیجا از نظام و مردم داشتند، در این آشفته بازار سکوتشان به خشنودی تلقی می شد. ایشان آنچنان سکوت کردند که تو گویی فتنه اخیر، جنگیست بین دو باطل، آقای حسین قدیانی که بنده خدا گمان کرد شاید مشکلی برای تکلم اینان ایجاد شده است.
اینان شاید مشغله را بهانه سکوتشان کرده اند که باید گفت چه مشغله ای مهمتر از حفظ نظام، پاسداشت رأی مردم و حمایت از ولایت؛ و از آن جهت که هر کسی که به عملی شاد شود در آن شریک است، اینان نیز در فتنه شریک بودند.
- مقصر اصلی:
و اما مقصر اصلی این فتنه واقعا کسی غیر از اینها بود، او کسی بود که تمام قوانین بازی را نادیده انگاشت، قواعد بازی را به هم زد، خصوصی سازی را بجای مزایده های ترک تشریفات شده به بورس منتقل نمود، وامها را از چنگال وامداران بزرگ خارج کرد، نان رانتهای صادرات و واردات را آجر کرد، آقازاده ها را به هیچ انگاشت، به حقوق آقازاده ها تجاوز نمود (البته نه به خودشان!)، بر سر سفره مردم عادی نشست، مسئولان را مستحق پوشیدن لباس پاکبانی دانست، ساده زیستی مسئولان را وظیفه و تشریفات را برای وی جرم دانست. او بیش از برخی روحانی نماها در دین خبره بود، او بیشتر به امام عصر متوسل بود، او دیگر جامعه مدنی را نمی ستود، او دست ولیش را می بوسید و در یک کلام، او تمام کاسه و کوزه ها را بهم ریخت و تمام آنچه را که توسط دولتهای تشریفات و اصلاحات طی چندین سال به هم بافته شده بود، گسست و دوباره روح با نشاط انقلاب را زیر سایه رکن ولایت فقیه به جامعه دمید. خدایش بیامرزد و موفق بدارد.