88/12/6
11:52 ص
شرایط خیلی هم بد نیست، راه برگشت که باز است، آقازاده کاکل بسر هم که تقریبا مشغول درس است، یا درس می خواند، یا درس می دهد و یا درس پس می دهد، بالاخره صدور انقلاب را باید یک نفر انجام می داد که الحمدلله داد، مصادره اش بماند برای بعد ان شاءالله.
ما هم که هم روی حرفمان که همان پیشنهاد سازنده بود، مانده ایم و محور را هم که رهبری اعلام کرده ایم، بعد که اوضاع بهترتر شد هم می گوییم که اصولا تشخیص محور یک چیز است و حول محور گردیدن چیز دیگر. هم می گوییم همه حول رهبری بگردند و هم می گوییم که ما از رهبر توقع داریم شان محوریت را با استفاده از پیشنهادهای برادرانه ما رعایت نماید.
خدا را شکر پیش بینی آتشفشان خشم ملتمان هم که درست از آب درآمد، اینکه ما دیگر نمی توانیم آن را خاموش کنیم هم که محقق شد، فقط یک مقدار کمی در جهت حرکت مواد مذاب اشتباه کرده بودیم، که آنهم فکر نمی کردیم مواد مذاب به سمت ما بیاید.
درست است که فعلا امام جمعه تهران نیستیم، اما هم رییس مجمعیم و طرح هایی در خصوص تشخیص و رفع مصالح نظام در دست داریم و هم رییس مجلس خبرگانیم و به همه درس خبرگی، نخبگی و اخلاق می دهیم.
هم با رهبر دوست و رفیقیم و هر هفته دوبار ایشان را می بینیم و هم به موقع نامه سرگشاده می نویسیم، هم رهبر و هم خود حضرت امام هنوز هم در برخی از مسائل از من راهنمایی می گیرند که خداییش اگر ما نبودیم، کی بود؟
خدا را شکر اینقدر هم از همه نقطه ضعف داریم یا می توانیم داشته باشیم یا می توانیم ساخته باشیم که کسی جرأت درگیر شدن با ما را نداشته باشد.
این مسئله که اصلا دیگر مرزی بین ما دلسوزان نظام و ساختار شکنان مشاهده نمی شود، را بشدت محکوم می کنیم و از همه می خواهیم این مرز را قبول نمایند، حال اگر چشمشان بصیرت ندارد دلیل نمی شود که این مرز وجود نداشته باشد، حال گیرم که ما مرزبندی نکرده باشیم، این دلیلی نمی شود که بقیه نخبه ها که از همین جا عوام بودنشان مشخص شده مرزها را انکار کنند، بالاخره یک رفیقی، یک استوانه ای و یک ستونی گفته اند.
الحمدلله پسر قند عسل مان، در حال تحصیل است و گفته ایم که همین طوری حواسش به درس هایش باشد که نکند خدای نکرده عقب بیافتد. بالاخره در این جریانات مشخص شد که فرزند صالحمان خوب نتوانسته درسش را پس بدهد، پس ما هم تنبیهش کردیم و گفتیم بهتر است دوباره درس بخواند و بخواند و بخواند تا انشاءالله از مقام حقیرانه آقازادگی به مقام شامخ آقایی نائل شود، که دیگر بازهم بیشترتر! نان بازوی خودش را بخورد. این طوری دیگر مثل بعضی از آقاهای دیگر که البته در مقایسه با ما پسرکی بیش نیستند!! کسی به فرزند آدم تجاوز نمی کند که حتی بیانش هم موهای آدم را سیخ می کند.
این بنده خودا، آشیخ مهدی می گفت تجاوز در کمین همه است ولی ما باور نکردیم، در حالی که تجاوز شاخ و دم که ندارد، همین که آقازاده ی آدم از زندگی ساقط بشود و به خاطر یک لقمه نان حلال آقازادگی خود، شب و روز نداشته باشد و رانتهای بدست آمده از عرق جبینش را یک تجاوزگر آقا نشناس بگیرد و صنایع را هم هرجوری که خواست در بورس خصوصی سازی کند، خوب اگر اسمش تجاوز نیست پس چیست؟ همین ها نشان می دهد که ما چه در قبل از اون انقلاب و چه قبل از این مخملیش، از همه انصار و مهاجرین بیشتر خدمت کرده ایم، بله اگر بقیه شهید و جانباز داده اند، ما هم از فرزند و آبرو و رانت و ... خود گذشتیم، که البته همه این کارها را ما برای خودامون انجام دادیم و از کسی هم انتظار تشکر و تقدیر نداشتیم، خود مردم اصرار داشتند که در 9 دی و 22 بهمن حضورا از ما تشکر کنند که کردند!
ما هنوز به آینده امیدواریم، اگر میر حسین ضایع شد، اگر شیخ مهتی تابلو شد، ولی هنوز فرزندان وفاداری مثل آقا محسن داریم که در همان زمان جنگ هم استاد طرح و نقشه بود، بالاخره انسان مبارز همیشه در حال مبارزه است، چه دکتر باشد و چه برادر، چه شهادت طلب باشد وچه حکمیت خواه، چه داخل سنگر باشد و چه در خارج آن.
خداوند همه ملت را حول محور رهبری، رهبری را حول محور ما، ما را حول محور فرزند دلبند خودم و سایر آقایان، فرزندان دلبندمان را حول محور واحد های درسی، ساده لوحی، کینه توزی، منفعت طلبی و استکبار دوستی بگردان و مصادره و صدور انقلاب بگرداند، آمین.