95/4/8
9:37 ص
گفتند: فردی در خانه اش به لهو و لعب و گناه و فحشا مشغول است! نگفت به این مرکز فساد حمله کنید و شلاقشان بزنید… گفت خانه و حریم شخصی خودش است. به شما ربطی ندارد با چشمان بسته وارد شد و بعد از خارج شدن از منزل دوباره چشمانش را باز کرد و گفت من چیزی ندیدم.
وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت: “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید” اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند…
اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشید. گفت: “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد” بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست…! سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را بر سرش خراب کرد، نه در خانه حصر اش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت.
طلحه و زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند، نپذیرفت، چند روز بعد طلحه و زبیر مدینه را به قصد مکه و تدارک نمودن جنگ جمل (بر علیه علی) ترک کردند! علی به آن ها گفت کجا میروید؟! دروغ گفتند، علی گفت میدانم برای جنگ با من میروید! با این وجود آن ها را زندانی نکرد… زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت.
روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت : “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “ خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود.
بعد از جنگ جمل، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت ” کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با 40 زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند، با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود، کسانیکه با او جنگیدند را “محارب، منافق، فتنه گر و ضد ولایت” نخواند، گفت: “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”.
در زمان خلافت تمامی خزانه داری های سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد، گفت ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاک دستی بودند.
وقتی خلیفه یکی از بزرگترین امپراطوری های جهان در آن عصر بود، با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد، نخواست به زور حرف خود را به کرسی بنشاند. در دادگاه از این که قاضی او را محترمانه صدا کرده و بیشتر به او نگاه می کرد، خشمگین شد و گفت که من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن… از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی این حکم را پذیرفت.
فردی نابینا را دید که گدایی می کند، گفت چرا به او نمی رسید و کمکش نمی کنید؟ گفتند مسیحی است. گفت آن زمان که بینا بود و برایتان کار می کرد، از دینش نمی گفتید، حالا او مسیحی شده ؟! مقرر کرد که از بیت المال مسلمین هر ماه به او پول بدهند تا مجبور به گدایی نباشد…!
علی را باید به عملکردش شناخت نه با وهن و خرافات، علی به عدل اش علی بود.
پاسخ شبهه:
اینطور نیست که در شبهات لزوما همه مواردی که مطرح می شوند، باطل باشد بلکه نافذترین شبهات آنهایی هستند که حق و باطل را بهم می آمیزند تا حقی را باطل یا باطلی را حق نشان دهند که در شبهه مزبور نیز به همین شکل تلاش کرده است تا بیان برخی از مصادیق از سیره حضرت امیر که بعضا آنها را تحریف هم کرده است، علیه انقلاب و رهبری شبهه ایجاد نماید و این در صورتی است که هم مشی امام خمینی و امام خامنه ای و هم مسیر کلی حرکت انقلاب اسلامی باوجود همه کمی و کاستی ها، در مسیر حضرت امام علی (ع) و منویاتش بوده است:
در جایی از شبهه، از تجسس نکردن و پرده پوشی حضرت امام علی (ع) درباره حریم شخصی افراد صحبت شده است که ضمن تأیید این دستور الهی لیکن همه میدانیم که بین حریم شخصی افراد و آنچه که در جامعه انجام داده میشود و تأثیر میگذارد تفاوت زیادی و جود دارد و انقلاب هم این تفاوت را در قانون و در اجرا قائل است.
در بخش دیگری از شبهه تلاش میکند تا پاسخ حضرت امیر(ع) به مردمی که تقاضای خلافت او را داشتند را بیان کند، تو گویی امام و رهبری به دنبال کسب مقام رهبری بوده اند؟! در حالی که در فیلم انتخاب آیت الله خامنه ای به عنوان ولی فقیه، ایشان در برابر خواسته نمایندگان خبرگان بارها بر عدم تمایل خویش اصرار می ورزند و در نهایت با اصرار، ایشان را مکلف به این امر می کنند.
ضمناً حضرت امام علی (ع) پس از فوت حضرت پیامبر(ص) و فراموشی عهدی که حضرت پیامبر از ایشان برای جایگاه ولایت حضرت امیر (ع) گرفته بودند، تلاش کرد تا از بیراهه رفتن حکومت از ولایت به سمت خلافت جلوگیری کند و حتی از اصحاب پیامبر هم یاری خواست که به غیر از 4 نفر بقیه یاری نکردند و در واقع آنچیزی که حق و خواسته حضرت امیر بود، ولایت بود نه خلافت و آن چیزی که برای حضرت امیر بی ارزش بود، جایگاه تحریف شده خلافت بود و نه مقام ولایت که جایگاهی الهی و ارزشمند است.
حق انتقاد از حکومت حقی است که در انقلاب اسلامی هم وجود دارد، این انتقاد در همه سطوح از کوچکترین دستگاه اجرایی تا قوای سه گانه و حتی مستقیم و غیرمستقیم به شخص رهبری هم وارد میشود، ولی مسلما حق انتقاد داشتن با تمرد عملی در برابر حکومت و قانون متفاوت است، کما این که در جای دیگری از متن می بینیم که محصور نکردن سعد ابن ابی وقاص را که با حضرت امیر بیعت نکرده بود را روشی میداند که فراموش شده است، در صورتی که اگر سران فتنه محصور شدند به خاطر انتقاد نبود، ایشان در برابر آرأی مردم (که در ظاهر برای نگارنده شبهه محترم است)، ایستادند و خواستار نادیده گرفتن آرای مردم و نادیده گرفتن قانون گردیدند.
این که حضرت امام علی (ع) ، طلحه و زبیر را به خاطر قصد و نیت شان زندانی نکرد برای این است که حضرت امیر مأمور نبود که به علم لدنی خویش عمل کند و طبق موازین اسلامی، تنها وقتی که فردی جرمی را مرتکب میشود مجرم است و نه فقط به خاطر نیت آن، کما این که وقتی که در برابر حضرت امام علی (ع) هم شمشیر کشیدند، حضرت امیر(ع) از حریم حکومت اسلامی در برابر کودتاگران دفاع کردند و عایشه را نیز تحت الحفظ و با محدودیت در ارتباط با دیگران به مکه فرستادند تا مجدداً با همراهی دیگران فتنه ای دیگر را رقم نزند و البته این حصر هرگز به معنی زندانی کردن برای زجر دادن نبود همانطوری که درباره حصر سران فتنه نیز چنین بوده است.
این شبهه عدم تمایل حضرت امام علی (ع) به جنگ با کودتاگران جمل را به نحوی بیان میکند که انگار انقلاب اسلامی با میل و رغبت در برابر کودتاگران مخملی مقابله کرده است! در حالی که انقلاب هم در برابر حامیان کودتای مخملی با وجود تجمعات غیر قانونی و شعارهای ساختارشکن، تا ماه ها صبر کرد شاید فرصت درک حقیقت را بیابند که این امر موجب بازگشت خیلی از ایشان گردید ولی سران فتنه در نهایت نشان دادند که به هیچ وجه حاضر به تمکین دربرابر رأی مردم و قانون نیستند و حتی به دشمن نامه نگاری کردند و به او گرا دادند و از او تشدید تحریم و فشار بر کشور را خواستند و همین که سران فتنه با وجود تمام خیانت هایی که به منافع ملی، امنیت ملی، وحدت ملی و اعتبار انقلاب وارد کردند، محاکمه و مجازات (احتمالا اعدام) نشده اند، خود بالاترین رأفت نسبت به سوابق ایشان است.
شبهه در جایی نیز می گوید حضرت علی (ع) به کسانی که با او جنگیدند نگفت «محارب، منافق، فتنه گر و ضد ولایت» در حالی که اگر نگارنده کمی با نهج البلاغه آشنایی داشت میدانست که در تشریح اوصاف منافقین و در سخنرانی برای کسانی که با او جنگیدند بسیار کوبنده سخن گفتند که در یک مورد به مردمی که از بصره، همراه فتنه جمل شده بودند این چنین گفتند” شما سپاه فلان زن و پیروان حیوان (شتر) بودید، اخلاق شما پست، و پیمانتان از هم گسسته بود، دین دروغین داشتید… گویا می بینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آید و همه غرق و نابود می شوید”.
نگارنده پس از تعریف قضیه جنگ جمل و مقاومت حضرت امیر برای شروع جنگ، میگوید که حضرت امیر ماجراجو و جنگ طلب نبود! توگویی انقلاب اسلامی و یا رهبر معظم آن جنگ طلب است! گویا فراموش کرده است که میزان هجمه ها و فشارهایی که بعضاً مانند ترور کاملا ناجوانمردانه در حق این کشور انجام شد و یا تحریم ها و فشارها و جنگ تحمیلی و انواع خصومت ها که در حق ایران انجام شد و تنها مقابله ای که صورت گرفت، تسلیم نشدن بود که گویا همین تسلیم نشدن هم برای نگارنده شبهه گران تمام شده که آن را ماجراجویی و جنگ طلبی میخواند!
در بخشی دیگری از شبهه ، به قضیه سخنان امام علی (ع) در نکوهش مشایعت مردم انبار اشاره میکند ولی نمیگوید که حضرت امیر(ع) ابتدا از ایشان سبب این کارشان را میپرسد و ایشان میگویند ما عادت داریم شاهان خود را مشایعت کنیم و حضرت امام علی (ع) ، این کار را به شدت نکوهش میکنند و حال این که سیره معصومین مانند حضرت امام رضا (ع) که مورد استقبال شدید مردم تا رسیدن به خراسان قرار میگرفتند نشان میدهد که بین مشایعت کردن از شاهان و مشایعت از مقام امامت و ولایت تفاوت بسیار است.
در بیان برخی از مناقب حضرت امیرالمومنین بدون این که مصداقی از تعارض و یا تناقض با مشی انقلاب و رهبری بیان شده باشد تنها به واسطه تیتری که در مطلب ارائه شده، طوری وانمود میشود که گویا تعارض اساسی و پایه ای وجود دارد و حال این که مثلا احترام حضرت امیرالمومنین به ایرانیان به عنوان انسانهای پاکدست چه تناقضی می تواند با سیره انقلاب داشته باشد جز این که تأییدی باشد بر نگاه غیرنژاد پرستانه انقلاب که بعضاً با گلایه و اعتراض برخی از منتقدان انقلاب قرار گرفته است؟!
در بخشی از شبهه با ذکر داستان گدای نابینای مسیحی که حضرت امام علی (ع) دستور به برقراری مقرری از بیت المال برای او دادند و یا با بیان داستان شکایت حضرت امیر از یک مسیحی (که برخی از منابع او را یهودی خوانده اند) و در نهایت به دلیل این که حضرت امیر شاهد نداشتند حکم به نفع آن فرد صادر گردید، تلاش میکند تا جمهوری اسلامی را نکوهش کند! در صورتی که مقام معظم رهبری نیز هرگز به دنبال سوءاستفاده از مقام خود به عنوان یک امتیاز خاص نبوده است و به قول عطاالله مهاجرانی از منتقدان سرسخت رهبری، «در زندگی اقتصادی ایشان و خاندانشان حتی یک نقطه خاکستری هم وجود ندارد»، در واقع مقام معظم رهبری همواره تلاش کرده است تا پیرو حضرت امیر(ع) باشد و همواره خودش و سایر مسئولان را سفارش به این امر و رعایت پاکدستی، ساده زیستی و عدالت جویی کرده است و این تلاش متن برای نمایش تعارض کامل، از بغض نگارنده است و نه از انصاف! و یا این که متن میکوشد تا القا کند انقلاب اسلامی برخلاف مشی حضرت امام علی (ع) ، حقوق اقلیت های مذهبی را نادیده بگیرد در حالی که انقلاب اسلامی چه به لحاظ مشارکت در حاکمیت و چه از نظر کمک و حمایت از محرومان، به حقوق اقلیت های مذهبی احترام گذاشته است و می گذارد.