89/10/25
8:0 ص
متنی در وبلاگ وزین میثم تمار نگاشته شده است با عنوان "هاشمی و احمد توکلی به هم میپیوندند؟" که اول خطاب به نویسنده ی عزیز آن می نویسم:
احسنت به شما! اما باید بگویم که پیوستن آقای توکلی به هاشمی، 6 سال پیش زمانی اتفاق افتاد که توکلی در انتخابات ریاست جمهوری به نفع ولایتی کنارکشید و ولایتی نیز به نفع هاشمی رفت کنار.
توکلی همان کسی است که 20 سال پیش همان انتقادهایی که احمدی نژاد به هاشمی گفت را، شدیدترش را به آقای هاشمی می گفت و حالا به احمدی نژاد انتقاد دارد که چرا چنین حرفهایی زده است و تازه این که هاشمی و خاندانش در 20 سال پیش به مراتب پاکتر از اکنون بودند.
دیگر این که وقتی دونفر با تفکرات متضاد، یکی سرمایه داری و دیگر سوسیالیستی، باهم می پیوندند آنهم با سابقه خصوصمت قبلی، مطمئن باشید که یک دلیل محکم برای وحدت وجود دارد که خدا می داند چیست؟
و اما خود مطلب به قلم توانای برادر مهدی تهرانی از "وبلاگ میثم تمار":
هاشمی و احمد تولکی به هم می پیوندند:
- ای کاش این نوشته را احمد توکلی و احمد توکلیها بخوانند چرا که این همه نه از باب تخریب و طعنه و تخطئه یا فلسفهبافی که از باب تذکر حقیقتی بسیار مهم و ارائه تحلیلی درخور توجه به قلم میرسد. مقصود از احمد توکلی اگر چه یک شخص هم هست اما بالواقع تنها یک شخص نیست. بیش از همه مقصود، احمد توکلی به مثابه یک پوزیشن(position) سیاسی است.
2- «این نامه حاج آقا خیلی تند است و ما داریم آن را چاپ میکنیم، شما هم بگوید چاپ کنند. باید دست به دست هم بدهیم تا موج ایجاد کند. حاج آقا گفته یا اینجا کار خراب میشود یا فضا برمیگردد.» این اظهارات علی هاشمی در ستاد قیطریه و در جمع شش نفر از اعضای اصلی ستاد موسوی است در خصوص نامه سرگشادهای که هاشمی قبل از انتخابات خطاب به رهبر انقلاب نوشت و پیشتر از آنکه به دست رهبری برسد، سر از رسانههای ضدانقلاب در آورد. نامهای که بدون سلام آغاز شد و برخلاف میل رهبری در آن روزها منتشر گردید. در این نامه میخوانیم:«در موقع مناسب انحرافات و حقکشیهای ناگفته انتخابات و اعمال دولت نهم در اختیار مردم و تاریخ قرار خواهد گرفت.» هاشمی وعده جدالی دیگر داده بود؛ جدالی که البته وقایع پس از انتخابات کمی آن را به تأخیر انداخت و اکنون زمان این جدال نزدیک شده است.
3- هاشمی کسی نیست که یک گوشه بنشیند و همه چیز را به فراموشی بسپارد. کسی نیست که آن همه جدالهای سنگین با آیت الله مصباح یزدی و آیت الله یزدی و... را از یاد ببرد. او در ماجرای دانشگاه آزاد نیز با اشاره به آنچه شرارت و حسادت میخواند، گفته بود:«اگر قرار بود در مقابل این موذیگریها عقب بنشینیم باید به همان اطاق طلبگی برمیگشتیم و برای مردم مسئله میگفتیم!»
4- مسئلهی هاشمی فقط این دولت و شخص احمدینژاد نیست. این تلقی خیلی سادهلوحانه است که فکر کنیم ماجرا فقط از انتخابات شروع شد و این همه دعوا هم صرفا یک دلخوری انتخاباتی است که احمدینژاد بانیاش بود. چرا که رقیب هاشمی تنها احمدینژاد نبوده و نیست و میدانهای رقابتی که او در آن قرار گرفته و خواهد گرفت نیز صرفا انتخابات ریاست جمهوری نبوده و نیست! او میدانهای دیگری نیز برای رقابت داشته و دارد و رقیبهای بزرگتری نیز. مسئله خیلی جدیتر و ریشهایتر از این حرفهاست. مسئله هاشمی یک جریان است و در منتهی الیه این جریان البته برخی شخصیتها و یک جایگاه. نوک پیکان حمله او البته دولت و احمدینژاد خواهد بود اما خیلی سادهانگارانه است اگر همه دعوا را در همین سطح خلاصه کنیم. احمدینژاد صرفا در حکم سکوی پرش یک جریان بود؛ در حکم علمدار و پرچمدار شجاع یک نبرد قدیمی.
5- بهزاد نبوی در گفتگویی به آقای هاشمی میگوید وقت آن رسیده که ما تکلیف اصل ولایت فقیه را روشن کنیم. این نظام یا ولایت فقیه است یا نظام مردمی؟ یعنی چه که بیست و دو میلیون به خاتمی رای بدهند و بعد درنهایت یک شخصی به نام ولی فقیه مسیر را مشخص میکند. این ولایت فقیه را باید برداشت. آقای هاشمی میگوید نه امکان پذیر نیست بعد آقای نبوی میگوید ما میتوانیم در مورد رهبری صحبت کنیم میتوانیم بحث تغییر رهبری را مطرح کنیم بگوییم که ایشان سی سال است رهبر است حالا شما برو و فرد دیگری بیاید با ایشان نمی توانیم کار کنیم ممکن است با نفر بعدی بتوان کار کرد. هاشمی میگوید نه نمیشود نبوی میگوید بسیارخوب میشود از اختیارات رهبری کاست. آقای هاشمی میگوید من موافقم و بعد همان نظر شورای رهبری مطرح میشود.
6- هاشمی در نامه سرگشاده خود بیلیاقتی دولت احمدینژاد و شخص او را تذکر داد و رهبری در عوض از تریبون نماز جمعه نظر خود را به احمدینژاد نزدیکتر از هاشمی دانست. هاشمی نسبت به عملکرد نظام در وقایع پس از انتخابات از تریبون نماز جمعه خرده گرفت و در عوض ناگذیر از ترک جایگاه نماز جمعه شد و رهبری نیز محکمتر از قبل در مقابل فتنهگران ایستاد. هاشمی در جلساتی با سران فتنه یعنی میرحسین موسوی، کروبی و خاتمی شرکت کرد و با آنها همسخن و همزبان شد. در حالی که حتی نامهنگاریهای خاتمی و برخی فتنهگران به رهبری نیز بیثمر ماند. او با رهبری اختلافنظر جدی داشت و از سالها قبل گاه از شورایی شدن رهبری نیز سخن به میان میآورد.مهاجرانی، کرباسچی و عبدالله نوری از یاران او در کارگزاران سازندگی بودند و آیت الله مصباح یزدی در همه این سالها با صراحت و شدتِ تمام در مقابل او قرار داشت و حتی در مجلس خبرگان نیز در مقام رقابت با او برآمد. به همین نسبت چهرههایی چون آیت الله یزدی نیز با صراحت پنجه در پنجه هاشمی انداختند و کارشان با نامهنگاریهای تند و تیز کشید. مسئله، مسئله جدال دو جریان بوده و هست.
7- هاشمی در نامه سرگشاده خود به رهبری نوشته بود:«معتقدم جنابعالی بخوبی میدانید که اینجانب و بسیاری از بزرگان تأثیرگذار انقلاب و حتی خود جنابعالی از دوران مبارزه و سالهای اول انقلاب و و در دور جدید تهمتها و هجمهها هم از حدود پنج سال پیش تاکنون دندان روی جگر دارم.»
8- این همه مقدمه بود تا بدانیم کمکم نوبت بازی بعدی رسیده است. یادداشت هاشمی رفسنجانی آن هم به مناسبت 19 دی ماه مثل همان نامه سرگشاده مسیر بعدی را نشان میدهد. چرا هاشمی یادداشت نوشت؟ چه چیزی را میخواست بگوید که اهمیت یادداشت نوشتن آن هم در 19 دی ماه را داشت؟ آیا یادداشت هاشمی برای دادن گرای جدیدی به کنشگران سیاسی کشور بود؟ از یادداشت او چه برمیآمد؟
9- برای درک اهمیت نامه هاشمی باید فضای سیاسی کشور را کاملا فراموش کنیم و خود را در پارادایم سیاسی قم ببینیم. جایی که هنوز هاشمی اعتبارهایی دارد. جایی که گاه مصباح یزدی و روانبخش تندرو و بی منطق لقب میگیرند و هاشمی میانهرو و معتدل. چرا هاشمی در 19 دی نامه نوشت؟ چون مخاطب طرحریزی او بانیان 19 دی بود. فضای قم به کلی با فضای کشور متفاوت است.
10- آقا مصطفی در یادداشت هاشمی استعاره از مهدی هاشمی است، امام یعنی خود هاشمی، رشیدی مطلق احمدینژاد است، حکومت پهلوی که به دست مردم قم سرنگون خواهد شد هم دولت دهم و جریان مصباح یزدی خواهد بود. این یادداشت کپی شده از همان نامه سرگشاده خطاب به رهبر انقلاب است. گزارههای این نامه کاملا مشایه همان نامه قبلی است و آغازگر ماجرایی جدید.
11- هاشمی در حال تغییر پوزیشن است. او دارد به سمت چارچوب گفتمانیای حرکت میکند که پیشتر برخی از گزارههایش را خود القا کرده بود. هاشمی به سمت پوزیشن احمد توکلی تغییر موقعیت داده است.سایت او نیز دقیقا به صورتی برنامهریزی شده در همین راستا حرکت میکند. هاشمی در حال سرمایهگذاری بر روی جریانی از مذهبیها و اصولگراهاست و دقیقا به همین خاطر در 19 دی ماه دست به قلم شد و نامه نوشت.هاشمی کم کم داعیه انقلاب و دلسوزی برای جایگاه ولایت فقیه و نه شخص ولی فقیه را برمی دارد و دو قطبی هایش میشود: "طرفدار ولایتفقیه" و "ضد ولایتفقیه"، "مظلوم" و "ظالم"، "روحانیت" و "ضدروحانیت"، "راستگو" و "دروغگو"، "سالم" و "مفسد" و... . این همه زمینههای جدال بعدی نه با یک شخص که با یک جریان را فراهم خواهد آورد. هاشمی البته تا وقتی رقیب را زمین نزند، آرام نخواهد نشست. مشکل او هم دولت هست و هم نیست. او تا وقتی این جریان را کنار نزند، از تلاش بازنخواهد ایستاد. هاشمی یک سیاستمدار است؛ نه یک شخصیت ساده.
12- زمین خوردن دولت اولین گام فراروی هاشمی است تا در حکم یک دومینو تمامی مهرههای بعدی نیز یک به یک فرو بریزند. در جنگ برای غلبه روانی اول علمدار را میزنند. در این فضا اتهاماتی متوجه دولت خواهد شد که حساسیت قم، مذهبیون و اصولگرایان برانگیخته شود؛ آن گونه که هاشمی و اصولگرایان منتقد دقیقا در یک جبهه قرار بگیرند.زمین خوردن دولت و مفتضح شدن آن به معنای اشتباه تاریخی رهبری در بها دادن به احمدی نژاد و گوش نکردن به صحبتهای هاشمی خواهد بود. به صورت همزمان کمکم باب بحثهای دیگری نیز باز میشود. تغییر پوزیشن خاتمی از جایگاه "متهم" به جایگاه "مدعی" و "طلبکار" دقیقا در همین راستاست.خاتمی اکنون با گستاخی دعوت به مناظره میکند و از دو طرف میخواهد تا به اشتباهات خود اعتراف کنند! فتنه نتیجه تندروی رهبری، مصباح یزدی و احمدینژاد و نتیجه گوش نکردن رهبری به هشدارها و اظهارات هاشمی خواهد شد.در گام اول دولت سیاه جلوه داده میشود و صد در صد منحرف و در گام بعد از این فضاسازیها در حالی که جمعی از مردم نیز به میدان آمدهاند، وضعیت نامطلوب موجود گردن بانیان اصلی آن خواهد افتاد. هاشمی به دنبال پاسخگویی به جدال چند ده ساله است. اشاره هاشمی به سران روحانی سی سال گذشته قطعا ناظر به خودش، ناطق نوری و سید محمد خاتمی است. هاشمی به فرد با بصیرتی تبدیل میشود که نگران حوزههای علمیه، روحانیت و تندرویها بوده و هست. هزار بار هم این خطر را هشدار داده اما کسی گوش نکرده است. حتی رهبری هم متوجه این مسئله نشده که هیچ با بیبصیرتی از این جریان حمایت هم کرده است. هاشمی نگران جایگاه ولایت فقیه و نگران انقلاب هم خواهد بود. او وانمود میکند که نمیداند با این همه بیبصیرتی آن هم در رأس نظام چه باید کرد!
13- تداوم نقشآفرینیها و حاشیهسازیهای مشایی و علی مطهری و نقشآفرینی تندروهایی که به بیت مراجع توهین کنند از یک سو و تداوم بزرگنمایی برخی مسائل در دولت که رهبری آنها را فرعی دانسته و میدانند و بارها نسبت به بزرگنمایی آن تذکر دادهاند از سوی کسانی که گمان میکنند اصولگرا و دلسوز هستند از سوی دیگر پیشنیازهای اجرایی شدن طرح هاشمی است. مسائلی نظیر دادگاه مهدی هاشمی، لجاجت های احمدی نژاد و بحث هدفمند کردن یارانهها دیگر متغیرهای این بازی است.
14- احمد توکلی و امثال او اکنون باید تکلیف خود را مشخص کنند؛ نه با دولت که با هاشمی و مصباح یزدی. در دنیای سیاست نباید در بازیهای کوچک گم شد. آدمهای بزرگ در بازیهای کوچک گم نمیشوند. در دنیای سیاست صرفا "سخن" حق و ناحق مهم نیست. مطابق صریح بیان رهبری، "پازل" حق و ناحق واجد بیشترین اهمیت است.سیاستمداران باید درجه زوم دوربینهایشان را تغییر دهند. کمی دورتر از میدان پرآشوب سیاسی بایستند و آن گاه به صحنه نبرد نظاره کنند. بازی اصلی بین جریان هاشمی و جریان رهبری است. نباید مسائل فرعی و اختلافات فرعی را کاملا فراموش کرد. کسی هم چنین انتظاری ندارد. اما باید مسائل اصلی را مبنای کنشهای سیاسی قرار داد. باید لجاجتها و مسائل فرعی را در کنشهای کلان دخیل نکرد. باید پازلها را دید. باید ورای مسائل روزمره سیاسی فکر کرد و اندیشید؛ گونهای سخن گفت که مسائل اصلی ضریب بیشتری پیدا کند. اگر یک جمله در باب مسائل فرعی میگوییم، ده جمله در باب مسائل اصلی بگوییم؛ نه اینکه دقیقا در راستای برنامه طرف مقابل، مسائل اصلی را فرعی و بیاهمیت جلوه دهیم و بعد فرعیها را اصلی کنیم و هر روز تیتر یک. ولایتمداری یعنی این. ولایتمداری یعنی اینکه آنچه ولی مهم و اصلی می شمارد مهم و اصلی بشماریم و به آن ضریب بدهیم. نه اینکه به مسائلی بیش از حد بها بدهیم که یا اصلی نیست یا اینکه بعضا ممکن است منصفانه و درست هم اصلا نباشد. ولایتمداری یعنی اینکه تحلیل هایمان را نسبت به جریانات و موضوعات سیاسی فقط و فقط با تحلیل رهبری طراز کنیم.
15- آیا هاشمی موفق میشود؟ آیا میتواند با بزرگنمایی خطر رقیب جایگاه از دست رفته خود را احیاء کند؟ آیا میتواند باخت آینده در اجلاس خبرگان را پیشاپیش به برد تغییر دهد؟ بعید به نظر میرسد. اما باید هوشیار بود. او بازی خود را تازه شروع نکرده است. تازه آن را علنی کرده است! خیلی وقت است که این بازی آغاز شده و تا حد قابل توجهی هم پیش رفته. باید مراقب بود. باید مواضع را فقط با شخص رهبری طراز کرد. رهبر انقلاب اکنون نسبت به خیلی مسائل اظهار موضع کردهاند. ایشان در جلسه جامعه مدرسین هم درخصوص خیلی از مسائل سخن گفتند. باید معیار کنشهای سیاسی را فرمایشات ایشان قرار داد و مراقب پازلهای مهم سیاسی بود. این به معنای توصیه به سکوت نیست. به معنای حرف نزدن نیست. به معنای ضرورت شناخت است.
16- گفتنیها به نوشتار دوید و آنچه میبایست، دلسوزانه طرح شد. رونوشت به صفار هرندی و همه کسانی که ولایتمدارند و فکر میکنند ممکن است مخاطب این نوشتار باشند.