دیروز در حاشیه همایشی در انزلی، فرصتی شد تا خودم را به آقای دکتر ثابت قدم ، شهردار محترم رشت برسانم تا بتوانم گلایه هایم در خصوص طرح جدید پیاده راه سازی شهر رشت را به گوش وی برسانم. بعد از عرض سلام از او پرسیدم چرا مردم را در جریان طرح خود نمی گذارید تا مردم بدانند شما چه برنامه ای را در شهر شروع کرده اید و در نهایت به چه اهدافی قرار است برسید؟! پاسخ ایشان در نوع خود آن هم از سوی مسئول یک نهاد عمومی برایم خیلی عجیب بود، ایشان به راحتی گفتند که ما در عدم اطلاع رسانی در خصوص این طرح تعمد داریم، مجدداً سوال کردم که آیا شما حق نمی دهید مردم در جریان این طرح که هم هزینه بسیار سنگینی دارد و هم در زندگی شان می تواند اختلال ایجاد کند قرار گیرند تا اگر نقد و یا نظری داشتند به شما منتقل کنند؟ و ایشان دوباره پاسخ دادند که مردم می توانند نظراتشان را از طریق مراجعه به دفتر به ایشان منتقل کنند و بازهم پرسیدم که وقتی مردم در جریان کارشما قرار ندارند و برایشان حق دانستن هم قائل نیستید، چگونه و با چه توجیه و امیدی وقت بگذارند و تا شاید نظرشان را به شما منتقل کنند؟! که فکر کنم یا بابت عجله و یا بابت سؤالاتم صلاح ندیدند دیگر پاسخگو باشند و به همین دلیل آقای علیرضا حسنی، رئیس دفتر و سخنگوی شهرداری رشت را به من معرفی کردند تا وقتی برایم تعیین کند و خودشان رفتند.
این بار آقای حسنی برای این که بخواهد وقتی برایم تعیین کند، مجددا پرسید در چه خصوصی می خواهم صحبت کنم و مجبور شدم مکالمه ام با شهردار را به ایشان هم منتقل کنم ولی از آنجا که با توجه به درکی که طی همین مدت از روحیه شهردار پیدا کردم بعید دانستم که وقتی برایم اختصاص داده شود، فرصت را مغتنم شمردم و به ایشان گفتم به نظر می رسد با این نگرشی که در شهردار رشت دیده ام، ایشان یا اساساً برای مردم و منتقدان هیچ حقی و احترامی قائل نیستند و یا اساساً خود و طرح شان را بی نقص و غیرقابل انتقاد می دانند که آقای حسنی رئیس دفتر شهردار رشت گفت ما نمی گوییم طرح مان بی نقص است اما بالاخره باید کاری می کردیدم و این طرح، طرح این شهردار نبوده بلکه در مراحل قبل تصویب شده بود و کسی جرأت اجرایش را نداشته که ما جرأت کردیم و در حال اجرایش هستیم و من دوباره سوال کردم که چرا طرح های مصوب دیگری مانند کمبرندی دوم و یا طرح متروی شهری را که زیرساختی تر بودند را آغاز نکردند و به طرحی که فقط و فقط به ظاهر شهر آن هم به بهای قفل شدن مرکز شهر و قطع خیابانهای مواصلاتی منتهی به میدان اصلی شهر (شهدای ذهاب یا همان شهرداری) دست یازیده اند و گفتم که ابتدا باید برای مردم راه های جایگزین تعبیه می کردید و سپس به این طرح نزدیک می شدید، ولی ایشان اصرار داشتند که ما باید بالاخره کاری می کردیم و هیچ پاسخ دیگری در این خصوص نداشتند و نهایتاً ایشان هم به خاطر عجله ای که داشتند به گرفتن شماره همراه و اسمم بسنده نمودند و رفتند.