89/9/5
11:28 ع
شبکه یک به مناسبت هفته ی بسیج، یک گوی گردان آبی در گوشه سمت راست تصویرش گذاشته است که رویش نوشته است: "بسیج مدرسه ی عشق است"، با خواندن این جمله اول کمی اوقاتم مکدر شد، چرا که راستش به یاد آقای مهندس چیز افتادم و این که چه لزومی دارد که سیما ما را به یاد این آقای محترم 20-30 سال پیش بیاندازد!! بعدش فکر کردم که احتمالاً غیر از مکدر شدن من، خود گوینده ی این جمله نیز از دیدنش مکدر می گردد، چرا که ایشان دیگر نه حوصله ی بسیج را دارد و نه حوصله ی مدرسه ی عشق را!! ایشان نه هم سنگر بسیج!، بلکه در جبهه ی مقابل بسیج قرار گرفت و البته چون در مقابل این مدرسه ی عشق عددی نبود، رفوزه شد و احتمالاً مثل هر دانش آموز رفوزه ای اکنون عشق به مدرسه که هیچ! حوصله ی آن را هم ندارد.
شاید اکنون گوینده ی این جمله مثل چیز پشیمان باشد از جمله ای که گفته بود، چرا که هیچ گاه فکر نمی کرد، همان بسیجی که در جبهه خون می ریخت و جوان می داد و سکوت می کرد، تا پز مدیریت جنگش را سایرین بدهند، اینگونه چون شیر به پای درخت انقلاب بایستد و با گوینده ی جمله ی تاریخی "بسیج مدرسه ی عشق است" نیز تعارف نداشته باشد.
راستی یکی دوشب است این تبلیغات دستمال کاغذی را هم در سیما نمی بینیم! جالب این که حدود یک هفته از پخش این تبلیغ می گذشت و من منتظر مطلبی، نوشته ای، چیزی در سایت های ارزشی و بصیر بودم که چون خبری نبود، به قلم لرزانم تیترش کردم و نوشتم، (بماند که از فردای همان روز همه ی سایتهای ارزشی باهم متوجه ی قضیه شدند!!) که البته باز هم از همین حساسیت نیز قدر دانم؛ ولی این جریان گوی گردان "مدرسه ی عشق" را نمی دانم واقعاً سوتی است و یا نه! برای مردم آزاری کارگزاری شده است؟!