95/3/9
11:11 ع
غیر از برخی کری خوانی های تعدادی از چهره های جریانات مختلف سیاسی که جریان خود را پیروز انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم معرفی کردند، اما بیشتر شخصیت های مطرح سیاسی اعتراف دارند که در مجلس دهم هیجکدام از جریانهای سیاسی، از اکثریت مطلق و حتی نسبی برخوردار نیستند و از سوی دیگر تعداد نسبتا زیاد مستقلین هم به نحوی است که واقعا نمیتوان پیش بینی کرد که در تصویب قوانین و یا نظارت بر عملکرد دولت و نهادهای دیگر و حتی انتخاب رئیس مجلس و هیأت رئیسه به چه مسیری متمایل خواهند شد و این شرایط باعث شده است که جریانات سیاسی برای معرفی نامزد مد نظرشان جهت کسب کرسی ریاست مجلس، دست به عصا باشند چرا که همراه کردن مستقلین مجلس و در نظر گرفتن ذائقه هایشان نیز از اهمیت خاصی برخوردار گردیده است.
از سوی دیگر، ائتلاف جریان اصلاحات و اعتدال در انتخابات مجلس مانع نشده است تا هر دو جریان ابتدا به مصالح جریان خود نیندیشند و این باعث شده است تا هر کدام به گزینه متفاوتی تمایل بیشتری داشته باشند چرا که هم دنبال مصالح خویشند وهم دنبال حفظ موازنه قوای ائتلاف به نفع خویش هستند. از یک سو جریان اصلاحات تمایل دارد با انتخاب گزینه سرلیست جریان اصلاحات در تهران یعنی شخص عارف، او را آماده نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری بعد یا بعدتر نماید و از سوی دیگر جریان اعتدال از داشتن رقیب جدی در انتخابات ریاست جمهوری از جریان اصلاحات استقبال نمیکند و در عوض از عملکرد علی لاریجانی در مجلس نهم اینقدر رضایت داشته اند که نمی توانند از حفظ او بر کرسی ریاست مجلس چشم پوشی نمایند.
در جریان اصولگرا نیز مسائل خیلی ساده نیست، از سویی بسیاری از اصولگرایان از عملکرد علی لاریجانی به عنوان یک رفتار غیرشفاف و بعضا مبهم یاد میکنند و از سوی دیگر برخی از بزرگانشان از جمله دکتر حداد عادل (نامزد اصلی ریاست مجلس در جریان اصولگرایی) از حوزه تهران موفق به کسب اکثریت آرای مردم نشدند تا امکان اجماع نظر اصولگرایان بر روی گزینه ای غیر از علی لاریجانی خیلی قابل دسترسی به نظر نرسد و هرچند گزینه هایی از شهرستانها نیز مطرح گردیده است ولی هنوز فاقد شرایط مناسب برای کسب آرای اکثریت نمایندگان اصولگرایان و بخشی از مستقلین به نظر میرسد.
البته هنوز اصولگرایان میتوانند با حفظ و استفاده از مکانیزم ائتلاف در انتخابات، بر گزینه های مشخصی برای رئیس و هیأت رئیسه مجلس اجماع خوبی صورت دهند، ایجاد چنین اجماعی با توجه به این که احتمال تقسیم آرای جریانات اصلاحات و اعتدال بین عارف و لاریجانی نیز وجود دارد، می تواند در شرایطی که هیچکدام از این دو نامزد کنار نکشند، موثر واقع شود لیکن اگر چنین اجماعی قابل حصول نباشد و تنها باعث تقسیم آرای جریان اصولگرایان بین لاریجانی و گزینه دیگری گردد، بهتر است که بین عارف و لاریجانی، گزینه غیر اصلاحاتی یعنی لاریجانی را علم کنند، لیکن تکرار میکنم که این امر نباید مانع تلاش اصولگرایان برای رسیدن به اجماع بر نامزدی غیر از علی لاریجانی گردد تا در شرایط لازم بتوانند بدون تشتت آرا، تصمیم مناسب را به صورت گروهی اتخاذ نمایند.
و اما فارغ از این که چه فردی با چه گرایشی در مجلس بر کرسی ریاست جلوس کند، مهم است که مجلس به نحوی اداره شود که هر چه بیشتر بتواند به تکالیف اصلی و قانونی اش در امر قانون گذاری و نظارت بپردازد؛ اگر قرار باشد مجلس به شیوه ای اداره شود که محل درگیری جریانهای سیاسی و مناقشات از جنس تحصن ها و اغتشاشات و درگیری های مجلس ششم باشد که مسلماً خسارتهای زیادی به شخصیت و عملکرد مجلس و به تبع آن به مصالح کشور وارد می کند و بدون این که بخواهیم شخصیت جناحی عارف را با کروبی مقایسه کنیم و یکی بدانیم، شیوه اداره مجلس توسط لاریجانی در این سالها را در خاطر داریم، شیوه ای که اگر چه نتوانست اکثر خواسته های به حق نیروهای انقلابی و حزب اللهی را با مواضع صریح و عملکرد شفاف برآورده سازد، لیکن به لحاظ تلاش برای حفظ آرامش مجلس حتی به قیمت تصویب 20 دقیقه ای طرح مهم و حیاتی اقدام متقابل برجام، در نوع خود قابل توجه بود، هرچند برآیند این تلاشها عموما به نفع جریان دولت بوده است.
بحث دیگری که در خصوص مقایسه ریاست مجلس توسط لاریجانی و عارف به ذهن میرسد این است که اگر تنها بین این دو گزینه مخیر باشیم، انتخاب شخصی مثل عارف که به لحاظ سیاسی در ائتلاف رسمی با دولت است احتمالا شأن نظارتی مجلس را بیشتر تحت الشعاع قرار خواهد داد، هرچند که خود لاریجانی هم، به لحاظ میزان همکاری و جلوگیری از اعلام وصول سوالات نمایندگان از وزراء، در حد خود به مثابه یک وکیل مدافع دولت یازدهم و به اصطلاح وکیل الدوله عمل نموده است ولی احتمالاً حضور عارف بر کرسی ریاست مجلس بر جایگاه نظارتی مجلس تأثیر سوء بیشتری خواهد نهاد.
آنچه در خصوص ریاست مجلس دهم میتوان به همه جریانها توصیه کرد این است که تلاش کنند بیش از این که کرسی ریاست مجلس را وسیله ای برای کسب منافع شخصی و جریانی خود قرار دهند، به منافع و مصالح نظام به خصوص حفظ وحدت ملی، آرامش کشور و منافع ملی در این خصوص بیندیشند و اگر نتوانستند گزینه ایده آلی را بر کرسی بنشانند، لااقل فردی را انتخاب کنند که در شرایط حساس انتخابات 96، نقش مثبت تری ایفا نماید.
95/3/9
10:57 ع
با توجه به آغاز تعطیلات تابستانی و فراغت کودکان و نوجوانان از تحصیل، میزان حضور کودکان و نوجوانان به تنهایی و یا با والدین شان در مساجد افزایش می یابد و این فرصت اگر قدرشناخته شود می تواند برای همیشه فرزان را به مسجد علاقمند، و اگر از دست برود می تواند ایشان را برای همیشه از مسجد دور کند، به همین خاطر چند نکته را به منظور افزایش میزان محبوبیتِ مساجد در نظر کودکان تقدیم می کنم:
1- از معصوم توصیه شده است که در مساجد به خاطر مراعات پیرمردان و کودکان نمازهای جماعت را سریع بخوانند تا کسی خسته و دلزده نشود، اگر چه این مسئله باید بیشتر مورد توجه ائمه ی جماعات قرار گیرد ولی هیچ ایرادی ندارد اگر کسی حتی مستقیم چنین مسئله ای را به روحانیون عزیز یادآوری نماید.
2- نمازگزاران باید با کودکان با محبت بیشتری برخورد کنند و همین که کودکی اسباب بازی ها و دوستانش را رها کرده و به مسجد آمده را به اندازه ای که خودشان کارهایشان را رها کرده اند، مهم و قابل تقدیر بدانند!
3- پدران و مادرانی که کودکانشان را به مساجد می آورند، تحمل فرزندان را در نظر بگیرند و نکند که به خاطر این که یک سخنرانی را تا آخر گوش کنند و یا چند رکعت نماز مستحبی بیشتر بخوانند، موجب دلزدگی کودکان از مساجد شوند. متأسفانه این مسئله بین خانواده های مؤمنین رایج بوده و شاید مهمترین دلیل عدم استفبال کودکان این خانواده ها به مساجد باشد.
4- روحانیون، هیأت امنا و بزرگان مساجد باید آن قدر از کودکان استقبال کنند که برای سایرین الگو باشد تا هیچ جاهلی جرأت نکند در مساجد کودکان را مورد ظلم و بداخلاقی قرار دهد.
5- برخی مسائل برای مومنان دوآتشه نیز آزاردهنده است چه رسد به کودکان حساس؛ مثلاً، صدای بیش از حد و اندازه بلندگوها که بعضاً در برخی قسمتهای مساجد گوش را آزار می دهد یا عدم رعایت نظافت و بهداشت در مورد بوی بد پا، دهان یا بوی عرق بدن افراد و یا شلختگی و غیر جذاب بودن مسجد که موجب عدم جذابیت و حتی موجب ایجاد دافعه برای کودکان، نوجوانان و جوانان می شود.
6- بها دادن به جشن ها و ولادت ها به اندازه ای که کودکان مساجد را فقط جای عزاداری ندانند، موجب جذابیت بیشتر مسجد برای کودکان می شود.
7- ترتیب دادن برنامه های جذاب برای کودکان و نوجوانان مانند اردوها، برنامه های ورزشی، مسابقات فرهنگی، هنری و … که موجب کشاندن کودکان و نوجوانان به مساجد گردد. خدا را شکر برنامه های تابستانی و غیر تابستانی خوبی در برخی مساجد در این زمینه ها برگزار می گردد که البته کافی نبوده و اهتمام بیشتر روحانیون و بزرگان مسجد را در کیفی تر شدن برنامه ها می طلبد.
8- پرهیز از هر گونه صحبت هایی که موجب عدم اعتماد یا بی علاقگی فرزندان مان به مومنان و اهل مساجد گردد. کودکان غالباً بسیار زیرک تر از آن چه که ما می پنداریم هستند و اگر کسی مرتب در خانه از روحانی مسجد و یا مومنین بدگویی کند، کودک مسجد را جای انسانهای بد یا بیکار دانسته و هیچ علاقه ای برای حضور در مسجد و اصولاً اجتماع مسلمین نخواهد داشت.
9- همانطور که افراط در حضور در برنامه های مسجد موجب دلزدگی از مسجد خواهد شد، عدم حضور یا حضور به ندرت والدین به همراه کودکان در مساجد مضر و بی فایده خواهد بود پس به نظر می رسد کیفیت و کمیت حضور در مسجد باید مورد دقت والدین قرار بگیرد.
10- بعضی مسائل ریز هستند که از نظر بزرگترها شاید هیچ جذابیتی نداشته باشند اما برای کودکان جذاب و دوست داشتنی باشند. مثلا فرض کنید در یک محفل قرآنی کودکانه، کودکان قرآن تلاوت می کنند، شاید ندانیم ولی اگر همین قرائت شان با بلندگو انجام شود و یا در جایگاه خاص قرآئت قرار بگیرند جذابیت برنامه را برای کودکان افزایش می دهد.
11- از ام الخبائثی که موجب دوری فرزندان از مساجد می شود، آثار هنری و یا غیر هنری موجود در ماهواره ها هستند که با تمام مظاهر دینداری من جمله حضور در اجتماع مسلمین مخالف بوده و اصولاً دین را نه یک امر اجتماعی که مسئله ای کاملاً فردی و برای کنج خانه ها معرفی می کنند. امکان مشاهده اینچنین برنامه هایی برای بزرگتر هایی که قدرت تحلیل ندارند نیز مضر و مهلک است چه رسد به کودکانی که هنوز توان پاسخ گویی در برابر تهاجمات فرهنگی را ندارند. اصولاً این چنین است که با ورود ماهواره به خانه ها دیری نمی پاید که خانواده ها اجتماع مسلمین را جماعتی امل و دورمانده از تکنولوژی و پیشرفت دانسته و نه تنها از مسجد و جماعت مسلمین بیزار می شوند که کم کم با دور شدن از مسجد و منبر و روحانی و مومنان، ایمان و دین نیز از خانواده رخت بر می بندد.
95/3/9
10:54 ع
مدتیست شخصی که خود را مهدوی فر و جانباز و رزمنده دفاع مقدس معرفی میکند برای مقام معظم رهبری نامه های سرگشاده می نویسد و در خلال نامه هایش، شبهات و کنایه هایی را مطرح میکند که به رسم گذشته به نامه دوازدهم وی هم پاسخ می دهم. او در این نامه از این که دوباره باب شهادت در سوریه باز شده است خود را خوشحال وانمود میکند و میگوید چون خودش مجروح و جانباز است، توان مشارکت در این صحنه را ندارد و فرزندش را هم چون قرار است در آزمون کنکور شرکت کند نمی تواند در چنین میدانی حاضر کند، لیکن خطاب به مقام معظم رهبری میگوید:
«اکنون که باب شهادت دوباره باز شده است و فرماندهان شجاع و فرزندان مردم فوج فوج به درجه رفیع شهادت می رسند، حضور حماسی فرزندان شما و یا حداقل یکی از فرزندان شما در جبهه ها بی تردید موجب تقویت روحیه رزمندگان و امید بیشتر آنها خواهد بود».
که البته آنانی که با نامه های مهدوی فر و وقاحت وی آشنایی دارند میدانند اینها جملگی کنایه هایی هستند تا وجهه رهبری و خانواده پاک ایشان را تخریب نماید که در پاسخ به ایشان میگویم:
1- مهدوی فر اگر واقعا احساس تکلیف میکرد و می خواست فرزندش را به سوریه بفرستد، مانند بسیاری از رزمندان دفاع مقدس درس و کنکور را بهانه نمیکرد و اگر قرار است او کنکور را دلیل مناسبی برای عدم حضور در جبهه بداند مطمئنا مسائلی مانند درس دادن در حوزه علمیه و یا هزینه ایجاد نکردن برای نظام را نیز به طرق اولی می تواند برای عدم حضور در جبهه ها به رسمیت بشناسد، اما اصل قضیه این است که مهدوی فر اصلا گویا تاکنون حتی درباره به اعزام نیرو به سوریه هیچ اطلاعاتی کسب نکرده است و الا می فهمید که سوریه نه نیروی پشت کنکوری میخواهد و نه طلبه غیرنظامی چرا که…
2- تنها نیروهای نظامی و آموزش دیده و داوطلب در سوریه حاضر میشوند و حتی از میان نیروهای غیر نظامی و بسیجی که مهارت دارند نیز اعزام نیرو مجاز نمی باشد، و اساساً شأن و جایگاه حضور ایران در میدان سوریه مستشاری است و این یعنی نیروهایی باید حاضر باشند که به لحاظ فنی و مهارتی در جایگاه بالایی باشند و یکی از دلایل سهم بالای شهدای بلندپایه نظامی در سوریه نسبت به سایر شهدای ما هم همین عامل است و با این اوصاف، اعزام نیروی غیر نظامی به سوریه چه فرزند مهدوی فر باشد و چه فرزند مقام معظم رهبری مجاز و منطقی نیست.
3- این که مهدوی فر وانمود میکند رهبری و یا فرزندانشان از حضور در جبهه ابا دارند امری غیر واقع و تهمت و درجهت تخریب است و الا اگر فرزندان مقام معظم رهبری از جهاد و شهادت می هراسیدند به مانند نیروهای عادی، بارها در جبهه های جنگ تحمیلی حاضر نمی شدند و یا همین الان با وجود این همه دشمن خارجی، اینچنین بدون محافظ و مسائل امنیتی به مانند مردم عادی در جامعه ظاهر نمیشدند.
4- اساسا مشی مقام معظم رهبری در دور نگه داشتن فرزندانشان از تمام جایگاه ها و مناصب حکومتی، اقتصادی، مدیریتی، نظامی و … از نکات برجسته ایشان و برگرفته از سیره عملی حضرت امام (ره) است که به جای این که مورد تمجید امثال مهدوی فر باشد مورد هجمه ایشان قرار میگیرد و گرنه چرا یکبار برای هاشمی که فرزندانش بعضاً به جای خدمت به انقلاب و اسلام، در مفاسد مختلف اقتصادی و سیاسی فعالند نامه نمی نگارد؟!
5- با مشارکت ایران در میدان دفاع از حرم زینبی (س) و محور مقاومت در برابر لشگر کفر و تکفیر در طول 4 سال، در اکثر استانها به تعداد کمتر از انگشتان دو دست شهید مدافع حرم داده ایم، مثلا گیلان که در جنگ تحمیلی 8 ساله 8000 شهید در راه اسلام داده است، در طول 4 سال جنگ سوریه تنها 11 شهید داشته است و از حدود 400 شهیدیکه تا تاریخ تیرماه سال گذشته در ایران تشیع شده است، بخش اعظمشان از لشگر فاطمیون (نیروهای مجاهد افغان) هستند تا حدی که تا دی ماه پارسال نیروهای افغانی حدود 200 شهید مدافع حرم تقدیم کرده اند که ضمن احترام کامل به این عزیزان، نباید ایشان را جزء آمار شهدای ایرانی دانست و همه این اطلاعات نشان می دهد، جمله «مردم فوج فوج به شهادت میرسند» بسیار غلوآمیز است تا با پشته سازی از کشتگان راه خدا و حریم امن آل الله، احساسات مردم را تحریک نماید.
95/3/6
11:52 ص
ما نیز به همراه همه جریانهای سیاسی، همچنان احمدی نژاد را گزینه ای مهم و موثر در صحنه سیاسی کشور میدانیم و زمانی نیز به همراه جریان انقلاب از او و ویژگی های انقلابیش حمایت کردیم ولی از مقطعی رفتار، ادبیات و حلقه دوستانش دچار تحولات اساسی شد که به تدریج باعث سرخوردگی یاران قدیمی و ولایتمدارش گردید. یکی از تغییرات محسوس وی، تغییر ادبیاتش بود که ابتدا نطفه اش در اظهارات جنجالی مشایی بسته شده بود مبنی بر این که «دوران اسلام گرایی تمام شده است» و اینچنین بود که واژه انسان و انسانیت به جای اسلام و اسلامیت به تدریج در ادبیات احمدی نژاد جایگزین گردید.
احمدی نژاد دیروز 9 ویژگی مهم دوره حضرت امام زمان (عج) و حاکمیت امام در سخنرانی اش مطرح کرد که عبارت بودند از:
حاکمیت مردم؛ حاکمیت توحید و عبودیت؛ اوج آزادی انسانها؛ حاکمیت کامل عدالت؛ حاکمیت مهر و محبت و وحدت؛ حاکمیت علم؛ عزت و کرامت انسانی؛ حاکمیت رفاه و برخورداری حداکثری؛ حاکمیت آرامش ، صلح و امنیت؛
ولی در میان ویژگی هایی که احمدی نژاد برشمرد، بحث اسلام و احیای اسلام راستین ناب محمدی و دعوت به دین آسمانی و کامل اسلام و سعادت بشری همچنان مفقود است، مقوله ای که به راحتی میتوانست 9 ویژگی مهمی که احمدی نژاد مطرح کرد را به 10 برساند تا حداقل سخنرانی دیروز احمدی نژاد، یادآور سخنان انحرافی مشایی مبنی بر اتمام دوره اسلام گرایی نباشد.
95/3/6
11:50 ص
در حاشیه این توئیت نیمه شعبانی روحانی :
«پیام نیمه شعبان، نگاه خوش بینانه و امیدوارنه به آینده جهان، و ضرورت برنامه ریزی برای جهانی برپایه عدالت و اعتدال است. منجی»
ازحق نباید بگذریم که واقعاً عبارات خوب در کنار هم قرار داده شده اند و این خوشبینی و امیدواری به آینده جهان و برنامه ریزی برپایه عدالت و اعتدال امری لازم است، اما اگر این مسیر بدون اقدام، عمل و مجاهدت صورت گیرد به مفهوم انتظار واقعی ختم نخواهد شد و چه بسا به پذیرش وضع ظالمانه موجود در جهان و حتی به کمک برای تثبیت آن هم منجر شود.
تنها با رویکرد عدالت جویانه و ظلم ستیزانه است که میتوان به آینده جهان خوشبین و امیدوار بود، نه با منش خوشبینی و امیدواری به خودکدخداخواندهها و مستکبران عالم که بطلان این مشی در تصویب و اجرای برجام هم به خوبی عیان شد و مشخص گردید که چگونه مسیر امیدواری و خوشبینی به دشمنان اسلام و بشریت تنها به خسارت و یأس ما و زیاده خواهی جبهه استکبار ختم میشود.
البته اگر کسی بخواهد با تأویل و تحریف در سیره اهل بیت، کارهای خود را توجیه کند، میتواند عاشورا را درس تعامل و یا نیمه شعبان را درس تعامل و خوشبینی بخواند، اما اگر قرار باشد این تعامل، تعادل و خوشبینی که مد نظر دارد، راه مقاومت، ایستادگی، استقلال، ظلم ستیزی و عدالت جویی را مسدود کند و راه امیدواری و سلطه را برای دشمنان صاف کند، مطمئناً با برداشتهای انحرافی از اسلام مواجه هستیم.
در همین خصوص مقام معظم رهبری فرمودند:
انتظار حقیقى مهدى موعود (عج)، این درس مهم را به دنبال مىآورد که تحقق عدالت در جهان، با موعظه و نصیحت ستمگران، حاصل نمىشود، بلکه نیازمند برخورد مقتدرانه با زورگویان جهانى است.»81/7/30
95/3/1
9:10 ص
در کنار موانع متعددی که در اصلاح نرخ رشد جمعیت وجود دارد، معضل فرهنگی مهمترین عامل است. متأسفانه شعارهایی مثل “یک فرزند خوب، دو فرزند بس” و یا “فرزند کمتر، زندگی بیشتر” باعث شده اند که تعداد فرزند کم از نشانه های فرهنگ بالا و تعداد بیشتر فرزند، نشانه بی فرهنگی شمرده شود، این بحران فرهنگی باعث شده است که حتی کسانی که هیچ دغدغه مالی و اقتصادی ندارند نیز از داشتن بیش از یکی دو فرزند ابا داشته باشند.
برای حل این معضل فرهنگی حتما باید فرهنگسازی صحیح و سیاستگذاری عالمانه انجام داد وگرنه با شعارها و یا برنامه های بی پشتوانه فکری و فرهنگی مشکل نه تنها حل نخواهد شد، بلکه بدتر هم خواهد شد. هر چند که بسیاری از مراکز مسئول به تکالیف خود در خصوص بحران تحدید جمعیتی عمل نمیکنند، اما حداقل میتوان این قباحت کاذب را به همت مردمی که نسبت به جامعه خود احساس مسئولیت میکنند، شکست و در عمل و در حد امکان، برخی از سرزنش ها را خرید و حتی یک فرزند هم شده بر تعداد فرزندان افزود، این مسئله نه به اندازه یک فرزند بلکه به اندازه شکستن یک فرهنگ غلط موثر خواهد بود.
این امر حداقل کاری است که هر ایرانی که به سرنوشت کشورش علاقه دارد، میتواند انجام دهد و الا باتوجه به سقوط نرخ رشد کاهش جمعیتی و عبور از خط قرمز و رسیدن به عدد 1/8 و پیرتر شدن جامعه، امکان افزایش جمعیت کمتر هم خواهد شد و این مقوله به معنی پیرشدن جمعیت ، افزایش هزینه های سالمندی، بیماری و بازنشستگی، کاهش تولید ناخالص ملی، کاهش قدرت کشور، مهاجرت پذیری از کشورهای خارجی و بروز معضلات فرهنگی جدید کشورهای مهاجر پذیر خواهد شد.
95/3/1
9:6 ص
طبق آمار رسمی کشور، نرخ رشد باروری به 1/8 کاهش یافته است و این در صورتی است که سطح جایگزینی و خط قرمز در این شاخص 2/1 است و با این شرایط کشور به شدت به سمت پیری در حال حرکت است و دو مورد از مهمترین عوامل این وضعیت بحرانی، افزایش عارضه های تک فرزندی، دو فرزندی و بالا رفتن سن ازدواج است. مشکلاتی که اگر دولت و نهادهای حاکمیتی هرچه سریعتر با فرهنگسازی و تسهیل ازدواج و به خصوص حمایت از فرزندآوری، چاره ای برای آن نیندیشند، دیگر هرگز این شرایط قابل جبران نخواهد بود چرا که به مرور همراه با پیرتر شدن جامعه امکان فرزند آوری هم کاهش خواهد یافت و عملا امکانی برای بازگشت به حالت عادی وجود نخواهد داشت و دردناک این که با این شرایط، شخص وزیر بهداشت که مهمترین مسئولیت اجرایی در این خصوص را برعهده دارد چندی پیش گفته بود از شرایط بحرانی در خصوص جمعیت خارج شده ایم و کشور به حالت عادی رسیده است!!
در صورتی که شرایط فعلی ادامه یابد، در آینده ی نزدیک با معضلات خانوادگی و تربیتی بیشتری برای فرزندان مواجه میشویم، با کاهش جمعیت فعال، پویا و درآمدزای جامعه و افزایش جمعیت پیر، کارافتاده و بازنشسته کشور که به نگهداری و صرف هزینه نیاز دارند، عملا اقتصاد کشور دچار خسارت و رکود میگردد و ایران نیز ناچار خواهد شد تا مانند بسیاری از کشورهای غربی با دادن امتیاز به خارجی ها، از کشورهای دیگر مهاجر بپذیرد و این یعنی تضعیف فرهنگ اصیل ایرانی، افزایش ناامنی ها، معضلات اجتماعی، خروج سرمایه از کشور، کاهش قدرت نظامی کشور و بسیاری از مشکلات دیگر. تبعات ادامه وضعیت فعلی رشد جمعیت کشور اینقدر زیاد و غیر قابل جبران است که قوای سه گانه و فرهنگ سازان و همه مردم در جهت تغییر این شرایط بسیج گردند و نه این که بودجه ها و فرآیندهای مرتبط با این مشکل کاهش یا حذف گردند.
95/3/1
8:59 ص
مایکل دوران، عضو ارشد اندیشکده هادسون در نشست کنگره درباره اتاق جنگ رسانهای کاخ سفید برای مدیریت اخبار توافق هستهای و استراتژی کلان اوباما برای استفاده از ایران برای مدیریت منطقه خاورمیانه پرده از برخی وقایع برداشت که خلاصه ای از اظهارات مهم وی ارائه میگردد و سپس تحلیلی بر این اظهارات تقدیم میگردد:
95/3/1
8:56 ص
چندی پیش که فیشهای چند ده میلیون تومانی برخی از مدیران بیمه مرکزی منتشر شد، حواشی زیادی ایجاد شد، آخر چطور فاصله آن حقوقها با حقوقهای کمتر از نصف خط فقر بسیاری از کارمندان دیگر قابل توجیه بود؟! که این حواشی و انتقادات پیرو آن، باعث شد تا هم مدیر کل توسعه سرمایه انسانی و پشتیبانی بیمه مرکزی شبانه از کار برکنار شود و هم مسئول بیمه مرکزی ضمن عذرخواهی از دولت بابت حاشیه ای که ایجاد شد!! و نه بابت چنین حقوقهایی! از کار استعفا دهد.
مسئله به اینجا ختم نشد، آقای نوبخت، رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی و سخنگوی دولت هم حقوق های مدیران بیمه مرکزی را متعارف دانست و پس از آن، سروصدای حقوقهای چند ده و حتی چند صد میلیونی برخی از مدیران بهداشتی کشور بلند شد و قبل از آن نیز آقای توکلی از حقوق کلان مدیران بانکها سخن گفته بود که مجموعه اینها نشان داد که نه تنها مانعی از سوی دولت برای حقوق های کلان به مدیرانش وجود ندارد، بلکه حتی این امر به صورت عادی در حال انجام است.
دولت یازدهم مصوبه ای مانند افزایش 35 درصد حقوق را تنها برای کارکنان ستادی و وزارتخانه ای تصویب و اجرایی کرد بدون این که مصوبه مزبور، سایر کارمندان دولت را در بربگیرد که پس از انتقادات و اعتراضاتی که انجام شد، با بخشنامه هایی تلاش کردند آن مصوبه هیأت وزیران را به کارمندان غیر ستادی هم تسری بدهند که البته به دلیل تناقض این بخشنامه ها با مصوبه هیأت وزیران، افزایش حقوق کارمندان غیر ستادی در اکثر استانهای کشور از سوی دیوان محاسبات متوقف گردید تا کورسویی که پس از سالها عدم افزایش حقوق کارمندان به نسبت تورم ایجاد شده بود نیز خاموش شود.
آیا می توان توقع داشت مدیرانی که حقوق های چند ده و حتی احتمالا چند صد میلیون تومانی میگیرند بتوانند وضعیت معیشتی کارمندانی با حقوقهای کمتر از یکی دو میلیون تومان یعنی نصف خط فقر را درک و برای حل مشکلات شان کاری انجام دهند؟! آیا این که دولت رسماً از حقوق های کلان مدیرانش حمایت میکند، هیچ تناسبی با شعار تحقق عدالت اجتماعی و اقتصاد مقاومتی دارد؟! و این که وقتی مدیران دولتی چنین حقوقهای کلانی دریافت میکنند پس اعضای هیأت دولت حقوقشان چقدر میتوان باشد؟!
براساس آمارهای اخیر اعلامی از سوی بانک مرکزی، متوسط هزینه های جاری دولت یازدهم نسبت به متوسط هزینه های جاری دولت دهم 90 درصد رشد داشته است و با توجه به این که حقوق کارمندان در این مدت افزایش ناچیزی داشته است، این سوال ایجاد میشود که این افزایش هزینه ناشی از چه چیزی جز ریخت و پاش های مدیران و سوء مدیریت ها میتواند باشد؟!
این تنها بحث تفاوت حقوق و دستمزد بین مدیران و کارمندان نیست که درد آور است، بلکه استفاده از سایر امتیازات و رانتها نیز در بین مدیران ارشد نیز بسیار خاص و عجیب است، انتصاب های فامیلی و حزبی در پستهای مختلف بدون طی مراحل قانونی و رعایت آیین نامه عزل و نصب مدیران دولتی، استفاده از خانه های مجلل سازمانی، خودروهای دولتی حتی با پلاک غیر دولتی برای امور شخصی مدیران و خانواده هایشان، اقامتگاه ها و استراحتگاه ها و … نیز واقعاً غیر قابل پذیرش و توجیه است.
و بحث آخر این که آیا وقتی دولت و مدیرانش نسبت به افشای حقوق و دستمزد و برخورداریشان از امتیازات اینقدر با حساسیت برخورد میکنند، آیا میتوان توقع داشت چنین مدیرانی حاضر به ایجاد شفافیت اقتصادی که پایه سلامت اقتصادی در کشور است، گردند؟!
95/3/1
8:52 ص
خیرا مطالبی با عناوین “سیری بر بودجه های فرهنگی کشور” یا “پولهای مردم کجا خرج میشود” و… در شبکه های اجتماعی منتشر شده است که در آنها فهرستی از بودجه های کشور ارائه و با ذکر مسئولان نهادهای ذیربط، طوری وانمود شده است که گویا این بودجه ها به این اشخاص میرسد که در پاسخ به این شبهات، چند مورد بیان میشود:
1- مشکل و ایرادی که به این متون وارد میشود در اولین نگاه این است که بودجه های نهادهای فرهنگی را به اسامی اختصاص میدهد و طوری وانمود میکند که انگار پول به رئیس یک موسسه یا نهاد رسیده است!! در صورتی که تمام موسسات فرهنگی دارای اساسنامه، حسابرس، ناظر و تحت قوانین و مقررات مشخصی هستند و این طور نیست که مثلا چون فلان عالم دینی یا متخصص فرهنگی مسئول فلان مرکز است پس به دلخواه خودش و هر طوری که بخواهد بتواند بودجه هایش را هزینه کند و این که بسیاری از این افراد به صورت دوره ای مسئولیت دارند و این طور نیست که آن ارگان یا موسسه متعلق به ایشان باشد.
2- مشکل دیگری که در این متون به صورت کاملا واضح مشاهده میشود این است که طوری وانمود میکند انگار اختصاص بودجه برای فعالیتهای دینی و مذهبی را اساسا قبول ندارند و آن را اتلاف پول قلمداد میکنند، تو گویی نشر مسائل دینی و اسلامی و اخلاقی را در جهت ارتقای فرهنگ کشور قلمداد نمیکنند، توگویی حوزه علمیه، حفظ آثار دفاع مقدس، سازمان تبلیغات، سازمان حج، برخی از دانشگاه های با علوم دینی و… اصلا کار فرهنگی نمی کنند!
3- مشکل دیگر شبهات مزبور این است که حتی با صرف بودجه در زمینه های هنری با محوریت اسلام و انقلاب هم مشکل دارد یعنی اگر مبلغ بسیار ناچیزی دربرابر بودجه جشنواره فجر، به جشنواره انقلابی عمار که با محوریت رویشهای جوان و آثار انقلابی انجام میشود اختصاص یابد، برای برخی افراد این مبالغ هم قابل هضم نیست و یا این که مثلا بودجه مرکز اسناد انقلاب اسلامی را هم که موظف به ثبت تاریخ انقلاب و جمع آوری و حفظ اسناد انقلاب است را نیز زیر سوال میبرد!
4- از دیگر موارد قابل انتقاد به این مطالب عدم درج منبع برای مبالغ مذکور است به نحوی که هم به لحاظ مبالغ و هم به لحاظ نهادهای مورد اشاره در این مطالب، اشتباهات زیادی وجود دارد و حتی بعضا در ذکر اسم مسئولان این نهادها و یا درج نام مراکز فرهنگی اشتباهات فاحشی وجود دارد.
5- در این لیست به بودجه هایی که برای کارهای فرهنگی با موضعات غیر مرتبط با مذهب انجام میشود، هیچ اشاره ای نمیشود و طوری وانمود میشود که انگار تمام بودجه های فرهنگی کشور به مراکز مذهبی اختصاص یافته است و این درصورتی است که برای هر وزارتخانه، نهاد و سازمانی بودجه های فرهنگی تعریف میشود که در امور فرهنگی مرتبط با آن نهاد هزینه میشود ولی گویا تهیه کنندگان این متون، تنها با بودجه های مراکز مذهبی مشکل دارند!