95/5/17
4:22 ع
اگر چه من هم جملاتی که از زبان حسن عباسی درباره ارتش بیان شد را نسنجیده و مستوجب پوزش دانسته بودم، اما وقتی این جملات که متأسفانه با تقطیع و بزرگنمایی هم شده بود، با عذرخواهی رسمی ایشان همراه شد و حتی مورد تمجید برخی از فرماندهان ارتش نیز قرار گرفت، واقعاً توقع بازداشت حسن عباسی را نداشتم، آن هم حسن عباسی که امیر پوردستان، فرمانده نیروی زمینی ارتش، ایشان را «معلمی مهربان و انقلابی» خطاب کردند.
به راستی چگونه وقتی دستگاه های نظامی و قضایی با اظهارات توهین آمیز محمد جواد ظریف که توان نظامی ایران در برابر توان نظامی آمریکا را تلویحاً به سخره گرفت، با اغماض برخورد می کنند، اشتباه حسن عباسی باید با مشت آهنین مواجه شود؟! آن هم در حالی که اشتباه ظریف وی مورد عتاب مقام معظم رهبری قرار گرفت و حتی ایشان دستور دادند تا آقای ظریف را ببرند با توان دفاعی ایران آشنا کنند!
چگونه است که دو رئیس جمهور اخیر کشور بارها سپاه را مورد تهمت، توهین و بی انصافی قرار دادند ولی کسی ایشان را مورد پیگیری قضایی قرار نداد؟! آیا اتهاماتی از جنس قاچاقچی، باند پول و تفنگ و رسانه به سپاه قبیح نبود؟! البته برای ما سپاه و ارتش هر دو عزیزند و لازم الاحترام، ولی آیا قرار است دستگاه های نظامی و قضایی تحت تأثیر جوسازی ها قرار گیرند و یک اشتباه لفظی مربوط به 6 سال پیش که به عذرخواهی رسمی هم ختم شده است را در صدر مسائل روز کشور نگاه دارند تا مسائل حیاتی و روز کشور در حاشیه قرار گیرند؟!
بازداشت حسن عباسی درست در آن زمانی که متخلفین و خائنان به بیت المال از جایگاهی عزل و بعضاً تنها تشویق به استعفاء می شوند و در جایگاه نجومی دیگری نصب می گردند و برایشان جلسه تودیع و معارفه هم می گذارند و ایشان را امانت دار و ذخیره انقلاب می خوانند، واقعاً تأسف برانگیز است، به راستی آیا یک خطای لفظی بدتر است یا قبح زدایی از خیانت، فساد و دست اندازی به بیت المال؟!
اصلاً فرض کنیم حرف حسن عباسی این قدر بد بوده که ایشان مستحق بازداشت شده باشند، باشد! خب لااقل خائنان به بیت المال و آرمان های انقلاب هم رها نباشند که این مصداق عینی سنگ را بستن و سگ را رها کردن است! و بهتر بگویم مصداق عینی تر سرباز را بستن و دزد را آزاد گذاشتن است!
95/5/17
4:19 ع
برخی از گروه های اصلاح طلب 6 ماه برای تحقق برجام را کم دانستند و نوشتند:
مملکت ما جاییه که 37 سال انتظار برای تحقق مطالبات از انقلاب کمه، 6 ماه برای تحقق برجام ، زیاد.
که در پاسخ می گویم:
1- مطالبات ما از انقلاب باوجود تمام پیشرفت هایی که در حوزه های مختلف اجتماعی، علمی، اقتصادی، عمرانی، نظامی و... انجام شده، هرگز تمام شدنی نیست، چرا که اساساً مطالبات اصلی ما از انقلاب از جنس آرمانهایی مانند حاکمیت کامل اسلام، استقلال، آزادی، عدالت، اخلاق و... است و این آرمانها مانند خط مشی هر سازمانی، هرگز به صورت قابل دستیابی نیستند بلکه تنها می توان و باید به آنها هرچه بیشتر نزدیک شد.
2- آرمانها و مطالبات ما از انقلاب، تنها با ایمان، تلاش، برنامه و استقامت قابل دستیابی هستند ولی برخی که اهل اینها نبودند، گفتند یک شبه می توان با کمی تنازل از آرمانها و تعامل با دشمن و تحقق برجام ، داروی حل مشکلات را از خودشان گرفت! ایشان سالها دراین کشور در مقاطع مختلف قدرت یافتند و هر بار هم با ناروی دشمن به زمین خوردند.
3- آنان که عمر انقلاب را با عمر برجام مقایسه میکنند گویا متوجه نیستند انقلاب را نمی توان با برجامی که یک توافق مکتوب و مشخص بود، مقایسه کنند، توافقی که در آن، از بخشی از حقوق مان با پذیرش بازرسی های سختگیرانه و محدودیت های بلندمدت هسته ای صرف نظر کردیم تا بخشی از حقوق مان که رفع تحریم های ظالمانه هست را در روز اجرای توافق دریافت کنیم، اما آنچیزی که رخ داده این است که الان از هر دو بخش از حقوقمان مانده ایم.
4- آنان که بیش از دو سال مذاکره و 6 ماه اجرای برجام را کوتاه میدانند، بدانند که نظام برای درمان ایشان که به صورت دوره ای دچار نسیان می شوند و ده ها سال استثمار، استبداد، کودتا، جنگ، تحریم، ترور، تهدید، بدعهدی و خصومت دشمنان را فراموش میکنند، بارها مجبور شده تا مراحل درمان را طی کند تا شاید برای همیشه عبرت بگیرند و دل از دشمن بکنند و حال این که اگر این تزلزل ها و تردیدها در مسیر انقلاب نبود و بر توان داخلی کشور تکیه می شد، مسلماً امروز فرسنگ ها از آنجایی که امروز در آنیم جلوتر بودیم.
95/5/17
4:17 ع
به واسطه حضور در شبکه های اجتماعی در گروه های مختلفی حضور، مناظره و مباحثه داشته ام که یکی از این گروه ها، ابرگروه تلگرامی پیشتازان عدالت و حقوق ایرانیان بود، گروهی که به یک تشکل مردم نهاد به مدیریت آقای فرشید هکی تعلق داشت و از مواردی که در این گروه شاهد بودم حجم زیاد مطالب ضد اسلامی و ضد انقلابی بود، مطالبی که بعضا از کانال های آتئیست و ضدانقلاب هم در آن منتشر می شد و هیچ تذکری هم دریافت نمی کرد.
رویه بد گروه با روحیه حقیر سازگار نبود و به آن رویه اعتراض کردم لیکن من را حذف کردند و بعد که به گروه برگرداندند، گفتند این تصمیم هیأت مدیره بوده است! در هر صورت وقتی دیدم با مطالب ضد اسلامی و ضدانقلابی برخورد نمی شود، شروع کردم به مباحثه در باره همان مطالب، لیکن بازهم با تذکرات متعدد و جدی مدیران گروه از جمله خود آقای فرشید هکی مواجه شدم! ولی به تدریج جا انداختم که وقتی مطلبی در گروه منتشر می شود باید فرصتی برای مخالفت با آن قائل شوند که این مسئله باعث شد چند بحث و مناظره قبل از طرد از گروه، در آن انجام دهم.
بین موضوعات مناظره هایی که با اعضای گروه داشتم، یکی از این موارد خیلی مورد علاقه مدیر گروه و کانال و تشکل پیشتازان عدالت و حقوق ایرانیان بود و آن هم موضوع منشور حقوق بشر به عنوان بهترین نسخه حقوق بشری موجود بود! که من روی دین مبین اسلام به عنوان بهترین و جامع ترین منشور حقوق بشر تکیه داشتم و نقایص حقوق بشر غربی را اثبات می کردم و جالب این که متأسفانه حتی نظرات منشور حقوق بشر غربی درباره آزادی همجنس بازان را نیز قبول داشتند و از آن ها هم دفاع می کردند!
اما آنچه که باعث تعجب من شد این بود که متوجه شدم این آقای فرشید هکی به همراه آقای عبدالرضا داوری از اعضای گروه سیاستگذاری نشریه مستضعفین از کانال های فعال حامی احمدی نژاد و مشایی است! و حتی اگر نگاهی به کانال عبدالرضا داوری بیندازید مقالات متعددی از فرشید هکی را در آن و در حوزه های اقتصاد سیاسی مشاهده می کنید! حالا اگر نگاهی به کانال تشکیلات آقای فرشید هکی داشته باشید، کاملا به عمق فاجعه و انحراف پی خواهید برد.
در کانال رسمی پیشتازان عدالت و حقوق ایرانیان که در آن به مدیریت فرشید هکی نیز اشاره شده است، مطالب متعددی در دفاع از منشور حقوق بشر غربی، دفاع از برخی از افراد ضد انقلابی چون مهدی جباری، لزوم خدمات خاص بهداشتی برای زنان تن فروش، مطالبی در حمایت از جدایی دین از سیاست و مطالب متعددی از نویسندگانی از جنس احمد شاملو مشاهده خواهید کرد!
این که آقای داوری در کانال خودش نوشته های فردی مانند هکی را به عنوان متخصص اقتصاد سیاسی منتشر می کند ما را به یاد انحرافات فکری فردی مثل سریع القلم که او نیز متخصص اقتصاد سیاسی دولت یازدهم است می اندازد، هرچند در ظاهر این دو نفر دقیقا در قطب مخالف هم و دارای تفکرات چپ و راست (به لحاظ تقسیم بندی غربی) از نظر اقتصاد سیاسی هستند، ولی در برخی نقاط اشتراکاتی هم دارند و آن در لزوم دور کردن دین از سیاست، مخالفت با مفاهیم انقلابی و اسلامی و حکومت دینی است.
به راستی ته انحراف در جریان انحرافی تا کجاست؟! چرا عبدالرضا داوری از نزدیکی و همکاری نزدیک با امثال فرشید هکی مدافع حقوق بشر غربی، منتقد حقوق بشر اسلامی، حامی سکولاریزم، حامی حقوق زنان تن فروش و... هیچ ابایی ندارد؟! او مدیرکل پژوهش، جانشین معاون خبر، قائم مقام مدیرعامل و معاون خبرگزاری دولتی ایرنا در دولت های نهم و دهم و از حامیان متعصب و نزدیکان احمدی نژاد و مشایی بوده و هست و هم اکنون نیز به مثابه جلودار رسانه ای این جریان در حال فعالیت است ولی آیا احمدی نژاد بالاخره از مشایی و داوری و تفکرات انحرافی شان برائت خواهد جست؟!
95/5/17
4:12 ع
شاید بیش از دو سال بود که بحث احمدی نژاد و مشایی را با توجه به عدم تکاپوی آشکار سیاسی شان جز در مباحث دوستانه مطرح نمی کردم هرچند میدانستم در تمام مدتی که از پایان کار دولت دهم می گذشت تشکیلاتی با اعضای متعصب حامی احمدی نژاد و مشایی به صورت مستمر برای هماهنگی و دیدار با مشایی و احمدی نژاد به تهران می روند لیکن از مقطعی که سفرهای استانی احمدی نژاد با طعم و بوی انتخاباتی شروع و به صورت انتخاباتی هم منعکس شد، قضیه تفاوت کرد.
سخنرانی های احمدی نژاد، برخی از ادعاهای حامیان احمدی نژاد و مشایی از جمله عبدالرضا داوری و هجمه هایی که به کلیت جریان حزب الله وارد شد و یا طرح توجیهی برای توزیع یارانه 250 هزارتومانی از سوی عبدالرضا داوری اجازه نمی داد که شائبه انتخاباتی بودن این تحرکات، شعارها و سروصداها را بتوانم منتفی بدانم که این مسئله با بروز سوالات و انتقاداتی از سوی امثال ما از آقای احمدی نژاد آغاز گردید.
واقعاً برای ما سوال بود که حرف از ریاست جمهوری کدام احمدی نژاد است؟! اویی که در ولایتمداری تابع محض رهبری در سال 84 بود یا اویی که در برابر حکم عزل مشایی تعلل کرد و چند تا وزیر ولایی را به خاطر او کنار گذاشت یا اویی که به خاطر ابقای مصلحی دچار دورکاری (عبارت دکتر رامین مشاور احمدی نژاد به جای خانه نشینی) چند روزه شد، یا اویی که یکشنبه سیاه مجلس رو با همکاری علی لاریجانی رقم زد یا اویی که برای بازرسی و نه بازدید از زندان اوین (که تازه جوانفکر درآن زندانی شده بود)، با قوه قضاییه درگیر شد و یا آن احمدی نژادی که فقط روی مشایی که رهبری حتی با معاون اولیش مخالف بود به عنوان رئیس جمهور یازدهم کشور سرمایه گذاری کرد؟! آیا همچنان واژگان انسان و انسانی را به جای اسلام و اسلامی جایگزین می کند؟! آیا همچنان آن کسی را که می گفت دوره اسلام گرایی تمام شده است را در کنار خود حفظ خواهد کرد؟!
ولی پاسخی که از جریان متعصب احمدی نژاد و مشایی دیده شد در کنار برخی استدلالهای تکراری و غیرقابل قبول، توهین، تهمت و حتی تهدید بود که علیه خودم هم رخ داد؛ در هر صورت اگر احمدی نژاد و تیمش دنبال این هستند تا جریانی حزب اللهی که دو بار با رأی و حمایت متدینین و حزب اللهی ها پیروز انتخابات شد دوباره به قدرت برسد باید بتواند به سوالات کلیدی ایشان پاسخ بدهد و یا این که لااقل سؤالاتشان را تاب بیاورد و با بی اخلاقی با ایشان برخورد نکند.
در این مدت با وجود این که هرگز دست از مبارزه با جریانات انحرافی به اصطلاح روشنفکری، حامیان فتنه، تاراجگران بیت المال، سازشکاران با آمریکا و... برنداشته ام، اما نتوانستم مقوله جریان انحرافی و تبعات بازگشت قدرتمندترشان به مرکز قدرت را نیز کنار بگذارم، هر چند از برخی دوستان عزیزی که بعضا دچار آلزایمر شده اند هم مورد گلایه قرار گرفتم، لیکن اعتقاد دارم نباید از چاهی به چالهای دیگر و چه بسا چاهی دیگر سقوط کرد! همچنان از این جریان خواهم نوشتم چرا که می بینم ایشان دنبال دوقطبی کردن روحانی-احمدی نژادی انتخابات هستند چرا که این دوقطبی موجب حذف سایر رقبا اعم از اصلاح طلبان و یا انقلابی خواهد شد، چرا که با این روش به جای ارائه دادن برنامه، تنها مردم را از همدیگر خواهند ترساند تا از ایشان رأی بگیرند!
اعتقادم این است که اگر چه برایند 8 سال خدمت رسانی دولت های نهم و دهم مثبت است ولی روند حرکت این دولتها و به خصوص شخص احمدی نژاد همزمان با نزدیکتر شدنش به مشایی بدتر شده است و این روند منفی موجب نگرانی ما است، ما تعلل ها، حاشیه سازی ها، سوءمدیریت ها و برخی از نقاط ضعف دولت دهم را فراموش نکرده ایم همانطوری که روحیه کار و تلاش، ساده زیستی، خستگی ناپذیری، مردم داری و استکبارستیزی ایشان را فراموش نمی کنیم.
اعتقادم این است که همانطوری که مقام معظم رهبری در سال 92 فرمودند به کسی رأی دهید که نقاط قوت احمدی نژاد را داشته باشد و نقاط ضعفش را نداشته باشد امروز هم باید دنبال اصلح از احمدی نژاد باشیم، کسی که هم به لحاظ عمکردی و توان اداره اقتصادی کشور در زمینه تورم و مدیریت تحریم و هم به لحاظ تبعیت از مبانی نظری مقام معظم رهبری در درجه بالاتری از ولایتمداری قرار داشته باشد و البته اعتقاد داریم احمدی نژاد سربازی است که باید در سنگرهای مهم دیگر مورد استفاده قرار گیرد.
اعتقادم این است که اگر پاسخ احمدی نژاد و تیمش به سؤالات و انتقادات مناسب نباشد که تاکنون نه به لحاظ منطقی و نه به لحاظ اخلاقی قابل دفاع نبوده است، جریان انقلاب همانطوری که در سال 84 احمدی نژاد انقلابی و ولایتمدار را به کشور معرفی کرد، امروز هم می تواند گزینه های مناسب دیگری را معرفی کند و دلیل این همه تعصب همراه با نسیان برخی از دوستانم را متوجه نمی شوم! آن هم وقتی که هیچ علامت و نقطه عطفی از تغییر روند و سیر منفی احمدی نژاد را ندیده ایم و هیچ شواهدی مبنی بر جدایی احمدی نژاد و مشایی و حتی توان کنارگذاشتن مشایی و تفکراتش که بارها او را «هدیه الهی» و «عنایت الهی» معرفی کرده بود را نمی بینیم.
95/5/17
4:9 ع
باتوجه به مطلب قبلی سایت در خصوص سهم احمدی نژاد در مذاکره با آمریکا، یکی از دوستان سوالی پرسیدند که با توجه به این که احتمالا سوال دوستان دیگری نیز می تواند باشد به آن پاسخ می دهم:
سوال:
چرا مقام معظم رهبری مجوز مذاکره با آمریکا را به احمدی نژاد نداد ولی به روحانی داد؟!
پاسخ:
احمدی نژاد بابت شعار مذاکره با آمریکا از مردم رأی نگرفته بود و چنین مسئله ای هم اساساً به عنوان یک ضرورت کارگشا تلقی نمی شد، لیکن رهبری عزیز در پاسخ به وساطت عمان در این خصوص 2-3 جلسه مذاکره را تجویز کردند که با توجه به این که به آن خوشبین هم نبودند و این که خود آمریکایی ها هم تمایلی به علنی شدنش نداشتند، این کار به صورت محرمانه انجام شد.
اما روحانی در شرایطی به انتخابات ورود کرد که به دلیل:
توانست از آن فضا نهایت سوءاستفاده را بکند و این مفهوم را در کشور جا بیندازد که کلید حل مشکلات کشور در تعامل با آمریکا خلاصه شده است و بابت این شعار هم توانست از 50.7% مردم رأی بگیرد، لیکن از آنجا که مقام معظم رهبری مذاکره و تعامل با آمریکا را حلال مشکلات کشور پیش بینی نمی کردند، به خاطر روشنگری و در احترام به رأی مردم، به این شعار اصلی روحانی و به نوعی خواسته مردم گردن نهادند تا این مسیر در چارچوب خطوط قرمز ترسیمی طی شود تا ضمن تجربه این مسیر، اذهان عمومی در این خصوص روشن شود.
اگر مقام معظم رهبری به جای روحانی، شخصیت حقیقی یا حقوقی دیگری را مسئول مذاکره با آمریکا می کرد، مطمئناً شکست احتمالی در مسیر مذاکره با آمریکا، به جای این که به بی فایده بودن این مسیر متوجه بشود، آن را متوجه فرد تعیین شده از رهبری می نمودند! پس روحانی مسئول مذاکره با آمریکا شد تا با شرط رعایت خطوط قرمز نظام، فرصتی هم برای اجرای شعارش پیدا کند و این رفتار روشنگرانه رهبری باعث شد تا همان 50.7% که تعامل با آمریکا را حلال مشکل می دانستند با بی اعتمادی به آمریکا، از نظر سابقشان عدول کنند که این مسئله هم به صورت میدانی در بین مردم و هم از نتایج نظرسنجی های بعضا خارجی کاملاً مشهود است.
نتیجه: این که رهبری عزیز، روحانی را مسئول مذاکره با آمریکا قرار دادند ولی احمدی نژاد را قرار ندادند به هیچ وجه ناشی از این نبود که به روحانی بیش از احمدی نژاد اعتماد داشته اند، بلکه به شرایط جامعه، رأی مردم و آینده نگری ایشان از احتمال بهانه گیری های آینده ارتباط داشته است.
95/5/17
4:6 ع
باوجود این که خوی استکبارستیزی را از نقاط قوت و قابل ستایش احمدی نژاد می دانم و حساب او را در این مقوله با کسی که خود را دوست مردم!! اسرائیل!! می دانست جدا می کنم، اما با ادعای حامیان متعصب احمدی نژاد که او را در وارد شدن به موضوع مذاکره مستقیم با آمریکا بی تقصیر می دانند هم مخالفم چرا که اخیراً برخی حامیان متعصب احمدینژاد و مشایی طی مطالبی با اشاره به عدم موافقت و مشارکت احمدینژاد درخصوص مذاکرات مستقیم با آمریکا در مسقط به آن افتخار کردند ولی:
1- واسطه این پیشنهادِ عمانیها برای مقام معظم رهبری، وزیر امور خارجه احمدینژاد بود و نه یک فرد خارج از دولت، وزیری که نه متخصص سیاست خارجه بود و نه عملکرد خوبی در این خصوص از خود بجای گذاشت و به صورت زنندهای نیز بجای متکی بکارگیری شد! پس حتی اگر اشتباهی نیز از سوی او سر زده باشد حامیان احمدی نژاد نمی توانند او را بالکل از این اشتباه مبرا کنند.
2- احمدی نژاد در همان مقطع از این که چرا در این مذاکرات دخالت داده نشده، خوشحال نبود بلکه تلویحاً گلایه میکرد در حالی که در آن اواخر حال و روز سیاست خارجی دولت دهم هم خیلی به سامان نبود و حضور مشایی و بقایی در آن این قدر پر رنگ شده بود که ایشان به عنوان نمایندگان ویژه ریاست جمهوری در امور سیاست خارجه منصوب شدند که این موازی کاری با وزارت امور خارجه، مورد انتقاد جدی رهبری قرار گرفت و اتفاقاً این که رهبری بحث مذاکره با آمریکا را به آقای احمدی نژاد نسپرد خودش باید محل تأمل باشد نه قابل افتخار!
3- در خصوص مذاکره با آمریکا در مسقط و پس از آن، احمدی نژاد حداقل ناخواسته به چند جهت به آغاز و استمرار مذاکرات به عنوان حلال اصلی مشکلات کشور کمکهایی کرده است که مختصرا به آن ها می پردازم:
- اداره ضعیف نظام ارز و پول و تحمیل تورم 37 درصدی به کشور که مسلماً در بحرانی نمایاندن شرایط کشور و توجیه تعامل با آمریکا به عنوان تنها کلید حل مشکلات کشور و در پیروزی این تفکر در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری بسیار مؤثر بود.
- جدی نگرفتن اجرای اقتصاد مقاومتی با وجود توصیهها و تاکیدات مکرر مقام معظم رهبری که آسیب پذیری ایران در برابر تشدید تحریمها را بالا می برد، در صورتی که رهبری از مدت ها قبل بر اقتصاد مقاومتی و لوازم آن مانند جهاد اقتصادی، اصلاح الگوی مصرف، حمایت از کار، سرمایه و تولید ملی و اجرای اصل 44 تأکید داشتند.
- مدیریت نامناسب تحریم ها که جزء انتقادات ثبت شده رهبری به دولت دهم نیز بود و البته ما نقش خائنان و فتنهگران داخلی در گرا دادن تحریمها و دشمنان خارجی در اعمالشان را برجستهتر میدانیم. این امر باعث شد تا مدیریت تحریم ها شعاری شکستخورده تلقی شود و رفع تحریم به هر قیمتی گفتمان غالب گردد.
- تکرار این جمله که مشکلات اقتصادی کشور ناشی از تأثیرگذاری تحریم ها است از سوی احمدی نژاد باعث می شد تا این ابراز ضعف در برابر تحریم ها، باعث جری تر شدن دشمنان در خصوص تشدید تحریم ها و ماهی گیری حامیان مذاکره با آمریکا در این آب گل آلود گردد.
نتیجه: با وجود تمام دشمنی های خارجی و برخی خیانت ها و کارشکنی های داخلی، مطمئناً اگر احمدی نژاد بیش از این که وقت ارزشمندش را صرف برخی دعواهای داخلی با قوا و نهادهای دیگر و تلاش برای ریاست جمهوری مشایی بنماید در مدیریت عالمانه اقتصاد کشور صرف می کرد، هرگز حامیان مذاکره با آمریکا قادر به توجیه فرضیاتی که امروز باطل بودنشان با بدعهدی های آمریکا به خوبی اثبات شده نمی گردیدند.
95/5/10
11:20 ع
مساله فیشهای نجومی و تخلفاتی که در این باره و به خصوص در به کارگماری این افراد از سوی برخی اشخاص صاحب نفوذ مانند حسین فریدون و صفدر حسینی و حامیانشان رخ داد و نوع برخورد دولت و حامیانش با این تخلفات موجب انتقادات گستردهای در رسانهها و شبکههای اجتماعی گردید که متاسفانه دفاعیات برخی حامیان دولت هم در این خصوص نه تنها کمکی به توجیه آنها نکرد، بلکه بر شدت اعتراضات نیز افزود.
یکی از حامیان دولت یازدهم آقای مسعود پزشکیان است که اخیراً سخنانی گفت که بی ارتباط به تخلفات فیشهای نجومی و مسائل پیرامون آن به نظر نمیرسد:
«باید ساختاری ایجاد کنیم که در آن خائن، رشوهخوار و زمینخوار وجود نداشته باشد، باید به جای معلول به دنبال علت باشیم و ساختاری ایجاد کنیم که خائن، رشوه خوار، قاچاقچی، زمین خوار و ... وجود نداشته باشد.»
اگر چه مبارزه با علتها و ریشههای تخلفات در اولویت مقابله با مفاسد قرار دارد و باید جدی گرفته شود، لیکن سخنان آقای مسعود پزشکیان از چند جنبه قابل بررسی است که خطاب به ایشان بیان میشود:
1- آقای پزشکیان ! اگر به این نظرات واقعاً معتقدید پس چرا درباره تخلفاتی که در دولت قبل رخ داد، بجای رفع علتها فقط به دنبال افشاگری درباره معلولها و متخلفان بودید؟!
2- مگر برای رفع علت باید اصلاحِ آثارِ خرابیهای آن را کنار گذاشت؟! آیا نباید ضمن اصلاح علتها و ساختارها، متخلفانی که با سوءاستفاده از آنها فربه شدهاند، عزل، رسوا و مجازات شوند؟!
3- مگر نه این که بخشی از مفاسد، معلولِ زیادهخواهی افراد و باندهای سودجویی است که در هر ساختاری دنبال منافذ قانونی و ساختاریاند؟! پس با برخورد قهری و حذفی با آنها هم باید ساختار و مردم را نجات داد و هم به دیگران درس عبرت داد.
4- اگر قرار باشد علتها رفع شود باید کسانی که در رفع علتها مقاومت میکنند را نیز کنار گذاشت، پس نمیتوان بدون برخورد با افرادی که در باندهای قدرت حضور دارند و مانع اصلاح امور میشوند ادعای رفع علتها را داشت.
5- یکی از مهمترین علتهای بروز تخلفات، ریشهها و مبانی فکری آنها مانند: توجیه زندگی اشرافی، فامیل بازی و رابطه بازی در مسئولیتها، فراموشی شأن نوکری مسئولان، دوری از مردم عادی و... است که باعث بروز سوءاستفاده، تخلف و فساد مسئولان میگردد.
95/5/10
11:15 ع
در رابطه با بررسی مبانی فکری جریان انحرافی که بارزترین تأثیرشان موجب تعلل در برابر امر ولایت فقیه در مواردی مانند عزل مشایی، ابقای مصلحی، به جامعه نکشاندن اختلافات قوا گردید، به دو انحراف مبنایی اشاره کردیم که هر دو مبتنی بر مشاهدات غیر قابل کتمان بود که ضمن یادآوری مختصر آنها، عواقب و خطرات آن ها را نیز در نهایت تبیین می نمایم:
الف- بخشی از مبانی فکری جریان انحرافی ناشی از این القاء بود که رئیس جمهور، دولت و حتی طرح هایش مورد حمایت، هدایت و حتی مدیریت خاص امام زمان (عج) قرار دارند که شواهد این القائات را در صحبت های آقای احمدی نژاد درباره هاله نور و یا مدیریت طرح هدفمندی توسط امام زمان(عج) شاهد بودیم که این موضوع را قبلا در مطلب «از کدام انحراف سخن می گفتیم!؟» به تشریح بیان نمودم. البته این نوع انحراف می تواند مبانی فکری عمیق تری را نیز به پشتوانه داشته باشد که عبارتند از:
ب- بخش دیگری از مبانی فکری جریان انحرافی ناشی از بکارگیری برخی از توجیهات و شبیه سازی های نادرست برخی از مقاطع تاریخی با تعلل های احمدی نژاد است که در مطلب «جریان انحرافی را بشناسید، آفتاب آمد دلیل آفتاب» مفصلاً به نادرستی این شبیه سازی ها درباره مکث مالک اشتر در جنگ صفین و انتظار مقام معظم رهبری برای حکم امام خمینی(ره) درخصوص نخست وزیری موسوی پرداختم که از تکرار مجدد توضیحات آن خودداری می کنم.
ج- این مبانی فکری جریان انحرافی ، عواقب و خطرات بالقوه و بالفعلی می تواند ایجاد کند که در ادامه به آنها می پردازم:
توضیح: مسلماً مطالبی که درخصوص معرفی انحرافات فکری جریان انحرافی بیان می شود، نباید ما را از تحلیل و بررسی انحرافات فکری سایر جریانات سیاسی غافل کند، چه آن تفکراتی که موجب خدشه به جایگاه کلیدی ولایت فقیه می شوند، چه آن نگرش هایی که جایگاه مردم را در جمهوری اسلامی نادیده می گیرد و چه آن تفکراتی که باعث استحاله انقلاب اسلامی و خدشه به آرمان های اصیل آن می گردد.
95/5/8
12:26 ص
پس از برگزاری جشن سینمایی حافظ با حضور برخی هنرمندان زن با پوشش های نامناسب و زننده، تصاویر تعدادی از ایشان در کنار همسرانشان به صورت گسترده در رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتشر و حاشیه ساز گردید.
انتشار این تصاویر موجب بروز واکنش هایی در شبکه های اجتماعی و رسانه ها شد که نشریه یالثارات نیز با درج تصویر چند نفر از این زنان بدحجاب در کنار همسرانشان، مطلبی با عنوان « دیوث کیست » منتشر نمود و ذیل آن، از قباحت دیاثت گفت.
باتوجه به این که به لحاظ لغوی دیوث به مردی گفته میشود که همسرش زنای محصنه میکند و او در این باره حساسیتی ندارد، لذا استفاده از این واژه در کنار درج تصویر چند شخصیت حقیقی و ذکر مطلبی با عنوان « دیوث کیست » به هیچ شکلی نمی تواند قابل توجیه باشد.
متأسفانه شاهدیم که استفاده از عباراتی چون دیاثت، بدون توجه به بار معنایی و حقوقی آن ها به صورت نابجا علیه افراد و جریانات استفاده می شود تا حدی که اخیراً مرا بر آن داشت تا مطلبی درباره لزوم دقت در استفاده از واژه دیاثت نوشتم.
بی توجهی نسبت به بی حجابی، بی حیایی و عشوه گری ناموس، مصداق دیاثت نیست ولی مطئناً می تواند مصداق بی غیرتی قلمداد شود، ولی متأسفانه گویا جامعه ما نسبت به برخی از الفاظ، بیش از ماهیت آن الفاظ حساسیت دارد!
متأسفانه زندگی به سبک بی غیرتان برای برخی از افراد قباحت و تلخی ندارد و حتی بعضاً آن را نماد روشنفکری هم می دانند، لیکن همین که کسی ایشان را بی غیرت خطاب کند، بابت انتساب به آن واژه خشمگین خواهد شد!
و متأسفانه برخی از مردان به جای این که بابت عشوه گری همسرانشان در جامعه و لذت بردن مردان نامحرم از جسم و جمال بزک کرده ناموس شان، رگ غیرتشان بیرون بزند، از خود کلمه بی غیرتی اعلام انزجار می کنند!
مطمئن باشید اگر مردی غیرت داشته باشد، حاضر است هزار بار و هزار نفر او را بی غیرت و بدتر از بی غیرت خطاب کنند ولی حتی یک لحظه، زنش طعمه چشمان هیز نامحرمان بیماردل نشود.
مگر می تواند ادعای غیرت مردی را باور کرد که با پول خودش برای حضور بزک کرده همسرش در جامعه، لوازم آرایش می خرد و موقع بیرون رفتن از منزل، برای بزک کردن همسرش، فرصت قائل شود؟!
اگر بخواهیم این تناقض در قباحتِ بی غیرتی و تطهیر ماهیت آن را از سوی برخی افراد ریشه یابی کنیم، مطمئناً باید به نقش تهاجم فرهنگی و عدم مقابله مناسب در برابر آن اذعان نمود.
شبکه های ماهواره ای، بی غیرتی و بی عفتی را چنان با رنگ و لعاب به تصویر می کشند که آن رفتار به تدریج در ذهن مخاطب تطهیر می شود و در گام بعدی به آن متخلق می شود و این در حالی است که این شبکه ها هنوز نتوانسته اند تقدس واژگانی چون حیا، عفت، غیرت و... را از بین ببرند.
امروز در حالی که هنوز واژگانی چون حیا، عفت و غیرت در اذهان عمومی دارای تقدس و ارزش هستند، می توان با کار صحیح فرهنگ و به خصوص هنری و روشنگری در خصوص قباحت بی حیایی، بی عفتی و بی غیرتی، تلاش کرد تا در سالم سازی جامعه و خانواده نقش ایفا کرد.
و خائن ترین مسئولان کسانی هستند که به جای تلاش در جهت روشنگری و تقبیح ماهواره و برنامه هایش می کوشند تا با آزاد کردن و قبح زدایی از آن، امکان غلبه فرهنگ بیگانه بر فرهنگ ایرانی اسلامی ما را بیشتر فراهم کنند که این رفتار مصداق کامل «دیاثت فرهنگی» است.
95/5/8
12:23 ص
در شرایطی که برخی از دوستان ما چراغ به دست به دنبال شواهد انحراف فکری در جریان موسوم به جریان انحرافی هستند، دلیلی آمد دلیل آفتاب، چرا که خودشان دست به قلم شدند و یکی از مبانی فکری انحرافی شان را تبیین کردند که از کسانی که دنبال ریشه های فکری انحراف این جریان می گردند دعوت می کنم این مطلب را تا انتها مطالعه کنند:
کانال تلگرامی عبدالرضا داوری، از حامیان سرسخت احمدی نژاد و مشایی که در دولتش مسئولیت های رسانه ای هم داشت، برای توجیه تعلل های شخص احمدی نژاد در برابر اوامر مقام معظم رهبری در مواردی مانند عزل مشایی، ابقای مصلحی، به جامعه نکشاندن اختلافات، دامن نزدن به حواشی و... اقدام به شبیه سازی آن ها با دو مورد تاریخی از صدر اسلام و اوایل انقلاب نموده است که البته این استدلال را قبلاً در بحث و مناظره با بسیاری از حامیان جریان انحرافی به کرات دیده ام و درباره شان بحث کرده ام که در ادامه به بررسی این شبیه سازی ها می پردازم:
الف- اولین موردی که در توجیه تعلل های احمدی نژاد به آنها استناد می شود، مکث مالک اشتر برای توقف پیشروی در جنگ صفین و بازگشتن نزد حضرت امیر(ع) است که برای فهم صحیح از این مسئله توجه به نکات زیر ضروری به نظر می رسد:
«من بندهاى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم، که در روزهاى وحشت، نمیخوابد، و در لحظههاى ترس از دشمن روى نمیگرداند، بر بدکاران از شعلههاى آتش تندتر است، او مالک پسر حارث مذحجى است. آنجا که با حق است، سخن او را بشنوید، و از او اطاعت کنید، او شمشیرى از شمشیرهاى خداست، که نه تیزى آن کُند میشود، و نه ضربت آن بیاثر است. اگر شما را فرمان کوچ کردن داد، کوچ کنید، و اگر گفت بایستید، بایستید، که او در «پیش روى» و «عقب نشینى» و «حمله»، بدون فرمان من اقدام نمیکند» نامه 38
همانطوری که حضرت امیر علیه السلام می فرماید، تبعیت و ولایت مداری مالک اشتر به خصوص در «پیشروی» و «عقب نشینی» و «حمله» از سوی حضرت امیرالمؤمنین(ع) تصریح شده است و این ادعا که مالک اشتر در برابر دستور حضرت علی علیه السلام دچار تعلل گردیده باشد، با این نامه صریح حضرت امیر(ع) کاملاً منافات دارد و این جملات حضرت امیر(ع) نشان می دهد آن چیزی که برای مالک قابل افتخار و الگوبرداری بوده، همین اطاعت محض مالک از امام خود بوده است نه تعلل، مصلحت اندیشی و خود محوری در برابر امر ولی که توسط جریان انحرافی فرضیه پردازی می شود.
«حیله معاویه هنگامی بود که مالک اشتر پیروزیهایی را به دست آورد و نزدیک بود نتیجه نبرد را به نفع سپاه عراق پایان دهد؛ اما امام علی (علیهالسلام) که از هر طرف تحت فشار شدید طرفداران حکمیت بود، یزید بن هانی را به دنبال مالک فرستاد و پیام داد: «نزدم بیا». مالک گفت: برگرد و به امام بگو: اکنون وقتش نیست که مرا از سنگرم برگردانی. عجله نفرما؛ زیرا من امیدوارم که خدا بهزودی ما را سازد! یزید نزد امام برگشت... طرفداران حکمیت به امام گفتند: به او فرمانی صریح و محکم بده تا نزدت باز گردد، و گرنه به خدا سوگند تو را عزل میکنیم! امام مجدداً یزید را نزد مالک فرستاد و او دستور امام را رساند. مالک پرسید: آیا به سبب بالا بردن قرآنها چنین کردهاند؟! گفت: آری! مالک گفت: به خدا سوگند! آن دم که قرآنها را بالا آوردند، هرگز نمیپنداشتم که بر اثر آن، اختلاف نظر و پراکندگی روی دهد. آیا مددی را که خداوند به ما رسانده میبینی؟ آیا سزاست که این فرصت دستنیافتنی را رها کنیم و برگردیم؟! پیک امام گفت: آیا خواهی پذیرفت که تو در خط مقدم پیروز شوی، اما در عقبه، خیانتکاران امیرمؤمنان را در خیمهاش تنها گذاشته و او را به دشمن تسلیم کنند؟! مالک گفت: سبحانالله، به خدا چنین نمیخواهم. ابن هانی گفت: آن خائنان به امام گفتند: به دنبال مالک بفرست تا نزدت بیاید و گرنه، همانگونه که عثمان را کشتیم، تو را نیز کشته یا به دشمن تسلیم میکنیم. به دنبال آن بود که مالک دست از نبرد کشید و به عقب برگشت.»
همان طوری که در شرح فوق مشخص است، تعلل مالک از این باب نبود که احساس کند به جای امامش می تواند تصمیم گیری کند یا مصلحت امامش را بهتر از او می شناسد، بلکه اول از این جهت بود که احساس می کرد ابعاد پیشروی وی آنطوری که در واقع رخ داده به استماع حضرت علی علیه السلام نرسیده باشد و این ابهام در مکالمه مالک با یزید بن هانی کاملاً مشخص است و دوم از این جهت بود که دستور اول را مولوی برداشت نکرد بلکه از نوع ارشادی احساس کرد و با این وجود وقتی از قاطعیت دستور امام مطلع شد بازگشت.
ب- مورد دومی که حامیان جریان انحرافی برای توجیه و حتی تقدیس! تعلل های احمدی نژاد به آن متوسل می شوند، مسئله نظر امام درباره حکم نخست وزیری موسوی بود، لیکن این داستان هم آن طور نیست که کارکرد مد نظر جریان انحرافی را داشته باشد، برای این که همان طوری که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی (اینجا) آمده است:
ج- تأملی در شبیه سازی های تاریخی حامیان جریان انحرافی نشان می دهد که اساساً هیچ کدام از این موارد شبیه تعلل های احمدی نژاد نیستند که در این خصوص باید توضیح بدهم:
«سخنان دیروز سیدمرتضی نبوی نشان داد که "نوناکثین" در حال ائتلاف با "نوقاسطین" هستند، این ائتلاف، پروژه مهار دوگانه "نومارقین" برای "تحذیف" محمود احمدی نژاد و "تضعیف" حسن روحانی را با چالش جدی روبرو خواهد کرد و موجب خواهد شد تا صحنه 96 به جای آنکه در موقعیت دومةالجندل و با حکمیت ابوموسی اشعری و عمرو عاص رقم خورد در موقعیت صفین اما این بار با ضربت نهایی مالک اشتر نخعی( م ا ن) تعیین تکلیف شود. جالب آنکه (م ا ن)، هم مخفف مالک اشتر نخعی است و هم مخفف محمود احمدی نژاد...»
همانطوری که در این مطلب می بینید، عبدالرضا داوری به غیر از شبیه سازی عجیبی که بین احمدی نژاد و مالک اشتر انجام داده است، تلویحاً می گوید این بار در موقعیت صفین هم، احمدی نژاد عقب نشینی نخواهد کرد و ضربت نهایی را خواهد زد!! که این نشان می دهد متأسفانه انحرافِ تعلل در برابر امر ولی فقیه در این جریان به یک اصل ساده و قابل پذیرش تبدیل شده است! انحرافی که قبل از ایجاد در جریان انحرافی، در جریان هاشمی نیز پدید آمد و هاشمی نیز در زمان حیات حضرت امام خمینی(ره) و ولایت مقام معظم رهبری بارها تلاش کرد تا نظراتش را با لفافه جام زهر بر ولی فقیه تحمیل نماید که البته این تحمیلگری در خصوص ابطال نتیجه انتخابات 88 با ناکامی و فتنه همراه شد.
نتیجه: همه کسانی که هنوز درباره جریان انحرافی شناخت کاملی ندارند، بدانند که جریان هاشمی و جریان انحرافی هر دو از یک عارضه رنج بردند و آن توجیه کردنِ تعلل در برابر امر ولی فقیه بود! که البته هر کدام از یک منشأ مستقل نشأت گرفت، جریان هاشمی از این جهت تلاش می کرد نظرش را بر هر نحوی از جمله فتنه و تهدید و صحنه پردازی بر رهبری تحمیل کند که خود را عاقل تر و مصلحت اندیش تر از ولی فقیه می دانست ولی جریان انحرافی از این جهت در برابر اوامر رهبری دچار تعلل می شد که یک تفکر انحرافی مدام به ایشان تلقین می کرد که امام زمان (عج) ایشان را مستقیماً مورد حمایت، هدایت و حتی مدیریت خاصه خود قرار داده است تا حدی که با هاله نور و مدیریت مستقیم طرح هایشان، نیاز ایشان به تبعیت محض از ولایت فقیه را کاهش داده است! و به همین دلیل بود که در اوج تعلل ها نیز آقای احمدی نژاد اصرار داشت که خودشان را ولایتمدار ترین معرفی کند!